به گزارش باکس افیس ایران: مهدی چاکری که بهزودی نمایش «بیلمَن» را براساس «مرد جذاب دنیای غرب» نوشته جان میلینگتُن سینگ روی صحنه میبرد، درباره انتخاب نمایشنامه و سبک و سیاق این نویسنده ایرلندی توضیحاتی ارائه داد.
مهدی چاکری قرار است به زودی نمایش «بیلمَن» را براساس نمایشنامه «مرد جذاب دنیای غرب» (۱۹۰۷) نوشته جان میلینگتُن سینگ و با ترجمه سام دولتی روی صحنه ببرد.
وی که در گذشته تجربه کارگردانی داشته و در سالهای اخیر بیشتر در مقام نمایشنامهنویس و دراماتورژ فعالیت کرده است درباره انتخاب نمایشنامه این نویسنده ایرلندی و سبک و سیاق آشنای موجود در نمایشنامهاش برای مخاطبان ایرانی توضیحاتی ارائه داد.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: کریستی بیلمن بعد از قتل اتفاقی پدرش به روستایی میرسد که در آنجا به افرادی که پدرشان را کشتهاند لقب دلاور میدهند. کریستی در روستا میماند و افراد روستا بعد از برنده شدن او در چند مسابقه محلی از او یک قهرمان میسازند اما…
در این گفتگوی کوتاه میخوانید:
جان میلینگتُن سینگ در تئاتر ما چندان شناخته شده نیست. به ویژه که تئاتر ایران در سالهای اخیر به مارتین مکدونای ایرلندی توجه بیشتری نشان داده تا دیگر نویسندگان برآمده از این خطه. البته که ساموئل بکت پیش از اینها پیوسته در تئاتر ایران و جهان مطرح بوده است اما چطور شد سراغ متنی از میلینگتون سینگ رفتید؟
پاسخ به سوال چند بخشی شما البته در این مجال نمیگنجد چون پاسخ طولانی خواهد داشت اما اگر بخواهم چند دلیل از مجموعه دلایل اصلی را تیتروار و مختصر عنوان کنم باید بگم که شخصاً علاقه دارم متنهای مهم و کمتر شناخته شده دنیای درام را برای مخاطب ایرانی انتخاب کنم به این علت تجربههای قبلیام هم بهعنوان دراماتورژ و چه حالا بهعنوان کارگردان در همین راستا بوده است چراکه از این طریق احساس میکنم یک کار آموزشی برای مخاطب انجام میدهم. حالا اینکه چقدر نتیجه بگیرم، نمیدانم.
از طرفی این انتخابها باعث شده است به دنیای کمتر شناخته شده و هیجانانگیزتری قدم بگذارم اما از این نکته که بگذریم، حال و هوای متن سینگ و موضوعی که در نمایشنامه مطرح میشود، همچنین مسئله قهرمانسازی و ماجراهای بین پدر و فرزند، نوع قتل و کمدی سیاهی که در متن وجود دارد خیلی نظرم را جلب کرد ضمن اینکه در همان خوانش ابتدایی، داستانِ متن و نوع نگاهی که سینگ به ماجرای نمایش دارد هم به شدت جذبم کرد.
مسائلی مانند فقر، استبداد، سیاستهایی که به ضرر مردم تمام میشوند، مسائل مربوط به مهاجران و تبعیضهای جنسیتی میان زنان و مردان و … اگر در همهجا به یک اندازه و با یک شکل و فرم وجود نداشته باشند اما در اصل برای همه قابل درک هستند و وجود دارند
در مورد نویسندهای ایرلندی هم باید بگویم که ایرلند حقیقتاً منطقه نویسنده پروری است، خصوصاً در قرن بیستم ولی درست است که بسیاری از این نویسندگان در انگلستان یا فرانسه به پختگی رسیدهاند اما در اصل ملیت ایرلندی دارند و ما امروزه آنها را بهعنوان نویسندههای ایرلند میشناسیم. خوشبختانه از معاصرانشان هم نمایشنامههای درجه یکی به زبان فارسی ترجمه شده است. از بین این عناوین متنهای مارتین مکدونا به دلایل عدیده، بیشتر روی صحنه رفته اگرچه پیشتر، شون اکیسی و متن معروفش در «پوست شیر» به واسطه موضوع انقلابی که طرح کرد حائز اهمیت بوده و همانطور که شما هم بیان کردید بحث ساموئل بکت هم کاملاً از دیگر نویسندههای ایرلند جداست.
بنابراین شاید مخاطب ما صرفاً با اسمِ ملینگتون سینگ ناآشنا باشد اما بهواسطه اجراهای پیدرپی که از مکدونا روی صحنه رفته، احتمالاً با فضای خلق شده توسط سینگ ناآشنا نخواهد بود. در آخر ذکر این نکته بد نیست که نهتنها سینگ بلکه چند تن از نمایشنامهنویسان همدوره سینگ هم در ایران ناشناخته ماندهاند. مهمترین دلیلاش فقط و فقط ترجمه نشدن آثار این بزرگان بوده و ترجمه نشدن متنها هم دلایل مهمی دارد که زمان دیگری میتوان راجع بهشان صحبت کرد.
ظرفیتهای اجرایی که نمایشنامه سینگ در اختیار کارگردان قرار میدهد چقدر است؟
بههرحال هر نمایشنامه مهم و معروفی حتماً ظرفیتهای مناسبی را برای اجرا، در اختیار اجراگرانش قرار میدهد. بخش مهمی از تعاریف یک نمایشنامه خوب هم به همین موضوع بازمیگردد؛ به امکاناتی که برای اجرا در اختیار گروه اجرایی قرار میدهد. در مورد این نمایشنامه هم این موضوع کاملاً صدق میکند. اینکه از این امکانات چقدر به درستی استفاده شده یا نشده امری است که اظهارنظر دربارهاش را باید به منتقدان و مخاطبان و رسانهها، یا در یک شمای کلی، افکار عمومی واگذار کرد.
آیا میتوان بین نمایشنامه سینگ و فرهنگ یا وضعیت کنونی جامعه ایرانی نسبتهایی پیدا کرد؟
قطعاً همینطور است، اگر این نسبتها وجود نداشت شاید اصلاً سراغ این متن نمیرفتم. اما از منظری دیگر اینکه تمام متنهای بزرگ دنیای درام، با هر ملیتی که داشته باشند حتماً در جوامع دیگر هم میتوانند خوانش مختص خودشان را داشته باشند. از این توضیحات بدیهی که بگذرم باید این نکته را ذکر کنم که بعد از ظهور پدیدهای بهنام اینترنت و دنیای مجازی که این روزها تقریباً تمام مردم دنیا به این فنآوری دسترسی دارند و در اصل ساکن آن دنیای مجازی هستند، خوبیها و بدیهای فرهنگهای جوامع مختلف چه ایران چه هرجای دیگر دنیا تقریباً یکدست یا به یکدیگر نزدیک شدهاند. بنابراین مسائلی مانند فقر، استبداد، سیاستهایی که به ضرر مردم تمام میشوند، مسائل مربوط به مهاجران و تبعیضهای جنسیتی میان زنان و مردان و … اگر در همهجا به یک اندازه و با یک شکل و فرم وجود نداشته باشند اما در اصل برای همه قابل درک هستند و وجود دارند.
بین جهان نمایشنامههای میلینگتون سینگ، ساموئل بکت و مکدونا خط و ربطی هم پیدا کردهاید؟
ماجرای بکت و ایدههایش بهزعم من البته، جدا از دیگر نویسندههای ایرلندی تبار است و من هم آنقدر روی آثار بکت مسلط نیستم که دقیق به این سوال پاسخ دهم. اما در مورد مارتین مکدونا باید بگویم که او جایی میگوید که بعد از دیدن اجرا یا خواندن نمایشنامه «مرد جذاب دنیای غرب» و اجرای «بوفالوی آمریکایی» نوشته دیوید ممت بوده که به درامنویسی علاقهمند شده است بنابراین میتوانم بگویم که ریشه برخی از شخصیتهای مهم و نوع درامپردازی عموم متنهای مکدونا را میتوانیم در این نمایشنامه پیدا کنیم.
اگر به این نمایشنامه مسلط باشیم، هنگام خواندن متنهای مکدونا و در همان نگاه اول به راحتی متوجه این خط و ربطها میشویم. خصوصاً در رفتارهای کاراکترهای مکدونا و موضوعاتی که بر سرش بحث میکنند این ماجرا کاملاً مشخص است. منتها برخلاف میلینگتون سینگ که نمایشنامههایش را از یک داستان عامیانه به درام تبدیل کرده است موضوعات انتخابی متنهای مکدونا موضوعاتی طبعاً بهروزتر و احتمالاً شخصیتر و در پرداخت اصطلاحاً امروزیتر هستند.
نمایش «بیلمَن» هماینک مراحل پایانی تمرین و آمادهسازی را پشت سر میگذارد.
مهدی چاکری پس از اجرای نمایش «ماندراگولا»، اثر نیکولو ماکیاولی در سال ۱۳۸۹ (پایاننامه دانشگاهی) به عضویت گروه تئاتر «لیو- سایه» (۱۳۹۰) درآمد و به عنوان دستیار کارگردان، همکاری در نمایشهای «مرغدریایی» ۱۳۹۰، «دایی وانیا» ۱۳۹۰ و «باغ آلبالو» ۱۳۹۲ هر سه اثر آنتون چخوف و از ساختههای محمدحسن معجونی را در کارنامه ثبت کرد. او همچنین در مقام دراماتورژِ نمایشهای «ستوان اینیشمور» مارتین مکدونا، «آشپزخانه» نوشته آرنولد وسکر (۱۳۹۵)، «سه خواهر» آنتون چخوف (۱۳۹۵) و «شهرِ ما» تورنتون وایلدر (۱۳۹۸) با این کارگردان همکاری کرده است.
حضور در فستیوالهای تئاتری ادینبرا (اسکاتلند) ۲۰۱۷، کرالا (هند) ۲۰۱۷، اشپکتکل (سوئیس / زوریخ) ۲۰۱۷، تئاتر اوزین (سوئیس / ژنو) ۲۰۱۸، فست وُخن (اتریش) ۲۰۱۸ بهعنوان مدیر اجرایی نمایشِ «بیصدایی»، نوشته سهیل امیرشریفی و کارگردانی آزاده شاهمیری در کنار چاپ نمایشنامه «خوابهایی که باید دید» متن برگزیده جایزه اول نمایشنامهنویسی جشنواره مونولیو ۱۳۹۳ از جمله فعالیتهای این هنرمند در زمینه هنرهای نمایشی است.
بدون دیدگاه