آدم میخوره زمین که بعدش بلند بشه؛
گاهی باید از ترسهات حرف بزنی، گاهی از پرسه هات، گاهی از آرزوهات.
هیچکس برای همیشه زندگی نمی کنه؛
ابراز عشق کن، درست زندگی کن، از زندگی ای بترس که توش زندگی نکردهباشی.
هرگز زندگی رو مثل قبل نخواه؛ بهتر از قبل بخواه.
تنها دارنده نشان شوالیه اروپا در صنعت غذای ایران، دریافت تندیس طلایی از جشنواره منتخبین مدیران برندهای صنعت ایران، دریافت تندیس طلایی از هفدهمین همایش مدیران برتر صنعت و تجارت ایران، دریافت نشان برتر جهادگر خودکفایی از ریاست جمهوری و معرفی به عنوان یکی از چهره های ماندگار مدیریت ایران تنها گوشه ای از افتخارات این صنعت گر جوان است که به تازگی پایش به عرصه سینما هم باز شده است.
تهیه کنندگی فیلم ایده اصلی یکی از افتخارات این تازه وارد عرصه سینماست که اولین بار در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. خودش بر این باور است که ایده اصلی غافلگیری های فراوانی برای مخاطبان و حرفهای زیادی برای گفتن دارد. با این حال تلاش های او برای جهان شمول کردن سینمای ایران تنها به اینجا ختم نمی شود؛ مهدی کریمی تفرشی ، تهیه کننده جوان این روزهای سینمای ایران پروژه های بزرگی در دست اجرا دارد و امیدوار است که با برنامه ریزیهایش گامی هرچند کوچک برای حل مشکلات سینمای کشورمان بردارد.
از اینجا شروع کنیم که چند سالته؟
دیگه داریم کم کم نزدیک میشیم به انتهای دهه سی و وارد چهلسالگی میشیم.
یعنی هنوز به چهل نرسیدی؟
تقریبا نزدیکای مرزیم.
هنوز به چهل سالگی نرسیدی ولی تهیه کنندگی هممی کنی. بذار یواش یواش شروع کنیم. از علاقه مندیت بگو؛ این که چی شد که علاقه مندبه سینما شدی؟
میدونی که سینما نامش و تمام عنوانش برای همه جذابه و همهسینما رو دوست دارن؛ مخصوصا جوونا و کسایی که قبل از نوجوونی شون هستن وقتی میانویترین جذاب و رنگی سینما رو می بینن جذبش می شن و شاید کمتر جوونی رو ما داشتهباشیم، (حالا من به جنسیت و دختر پسر بودنش کار ندارم و کلی می گم)، که تو نوجوونیو یا جوونی به این حوزه علاقه مند نباشه. ولی هیچ کدوم از اینها نمیدونن که اینزیبایی پشتش یک اژدهایی هست و مشکلات زیادی داره. به نظر من ورود به سینما باداشتن یه سری مشخصه های اصلی امکان پذیره.
از این اژدهایه برامون صحبت کنی و بگو جریانشچیه؟
واقعا سینما جذابیت هاش درسته و خیلی زیاده ولی هرکسی که میخواد ورود پیدا کنه باید صبر ایوب داشته باشه و خیلی مقاوم باشه. از همون ابتدا کهمی خواد مجوزهای لازم رو بگیره تا زمانی که می خواد انتخاب بازیگر داشته باش و خدانکنه که فیلمش بخواد استارهای زیاد و سوپر استار داشته باشه. در حال حاضر بعضی هاورود پیدا کردن به سینما که یه مقدار معادلات سینما رو در رابطه با همه چیز به همزدن؛ چه در رابطه با دستمزدها و چه در رابطه با هزینه هایی که میشه. من شاید جزوچهره های جدید سینما هم باشم در رابطه با فیلم سازی و تهیه کنندگی، ولی وقتی صحبتمی کنیم با پیشکسوتا (ما برنامه نوستالژی هم داریم و خوشحال میشم اگه بتونیم راجبشصحبت کنیم) می بینیم که میگن سینما این چیزی که الان ما داریم می بینیم نبوده. بزرگانسینما میگن سینما واقعا یه ویترینی بود برای دورهمی ها، برای اینکه آدمها رو دورهم جمع کنن تا حالشونو خوب کنه. الان ما می بینیم تو سینما فیلم ساخته می شه و درحالی که هنوز نشستی به تماشای فیلم بعضیا بلند میشن. خب چی شد آخرش؟ چرا باید آدمبخواد انتهای فیملو حدس بزنه؟ چه دلیلی داره؟ ما می بینیم که یه مقدار حالت شرقیخودمون رو داریم از دست میدیم و داریم نزدیک میشیم به اون سینمای غرب. سینمای غرب مثلصنعت و تکنولوژیش خیلی خوبه ولی ما دلیلی نداره بخوایم صد درصد سیستم و صنعتسینمای غرب و بیاریم.
من میخوام یه کم دیگه باهات گپ بزنم تا چالشمونوبیشتر کنیم. تو یه سینمای ایرانی علی حاتمی وار دوس داری یا نه یه سینمای ایرانیکه شکلش مدرن باشه ولی یه جور دیگه باشه؟ دنبال سینمای صنعتی نیستی؟
چرا هستم. من تهیه کننده ایده اصلی هستم و مطمئنا این فیلمودیدی چون قبل از شروع برنامه یه صحبتهایی با هم داشتیم و خوشحالم که این فیلموپسندیدی.
آره و یه فیلم عجیبیه توی شکل سینمای امروزمون.
ببینید این فیلم توی چهار کشور ساخته شده. یکی از منتقدانهالیوودی گفته بعد از انقلاب ایران اولین فیلم که رنگ و رو و جذابیت داشته همینایده اصلی بوده. این فیلم سناریویی داشته که بیننده و مخاطب نتونه حدس بزنه که چهاتفاقی میخواد بعدش بیفته. من اصلا اون شخص رو نمیشناسم که این نقد رو کرده و گفتهبود که یه جوونی اومده تو سینمای ایران این سرمایه گذاری و و تهیه کنندگی رو کردهو تعریف کرده از فیلم. خب این برای ما خیلی خوبه. من موافق این نیستم که بخوامسنتی گرایی باشه، من میخوام یه فیلم زیبای صنعتی با تکنولوژی جدید باشه ولی اصالتایرانی بودن و شرقی بودنشم در اون تا حدودی حفظ بشه.
یعنی چه شکلی؟
منظور من اینه که ما نباید فقط کپی برداری بکنیم.
درواقعمنظورت اینه که وام بگیریم از اون چیزی که اتفاق افتاده ولی کار خودمونو بکنیم؟
بله؛ من میگم فکر نکنیم که ما صفر تا صد کارمون خوب نبوده وباید فقط کپی برداریم. ما باید کپی بردار کارهای خوب باشیم اما در کنار داشته هایخودمون. اون ما نمی تونیم از پتانسیل سینمای ایران غافل بشیم. ما در هر جشنواره ایکه می رفتیم، نمیگم نامبر وانشو برمی داشتیم ولی حتما سینمای ایران مطرح می شد. چونما کیارستمی ها و مخملباف ها و خیلیای دیگه رو داشتیم.
ولی واقعا فیلم ایده اصلی نگاه کیارستمی یامخملباف یا اصغر فرهادی نداره.
میدونی جریانش چیه؛ من خسته شدم از اینکه همه میرن یهدوربین دستشون میگیرن از دیوارهای کاه گلی کوچه های ایران فیلم می گیرن. مثلا ماتاکسی های جدید هم داریم اما میرن مثلا تاکسی ای که درش باز نمیشه و مسافر وقتیمیخواد سوار شه باید درگیر دستگیره باشه رو تو فیلم استفاده می کن. و یا مثلا یکی میخواد بره تو خونه ش بگه ای بابا آسانسور باز خرابه. اینو همه دارن می بینن همایرانی و هم غیرایرانی. چرا ما باید همش منفی بافیا رو نشون بدیم. یعنی ما مثبتنداریم؟ یا منازل خوب نداریم؟ ما هیچ چیز قابل ارائه ای نداریم؟ من اومدم نشوندادم. من در ایده اصلی گفتم می تونیم فیلم خوب هم بسازیم. البته نمیگم در سطح بسیارعالی هست ولی یه فیلمی بود که منتقدا بدشون نیومد گفتن این فیلم خوبه و می تونستبهتر هم باشه. بله بهتر هم می تونست باشه ولی جزو فیلمای خوب بود و من آبرو خریدمبرای کشورم با این فیلم.
میخواستم همین نکته رو بگم. خیلی مهمه که یهسرمایه گذار و یه تهیه کننده بجای اینکه بگه که خب حالا هزینه رو کمتر بکنیم چونبه نفع تهیه کننده و سرمایه گذار میشه که هزینه ها رو کمتر کنه. ولی تو اینجوریبودی که می گفتی آبروم نره. بیشتر هزینه کنیم و اتفاق بهتری هم بیفته و این خیلیمهمه توی خود فیلم. به نظرم تاثیر توی گروه کارگردانی و گروه بازیگرا و توی گروهعوامل کار هم داشته.
بله؛ مطمئنا اونا هم خوششون اومده و یه کار متفاوتی بود. مااستارتمونو با این کار زدیم.
میخوام یه کم برگردیم به عقب. چی شد که اصلارفتی سراغ ایده اصلی؟ متنهای دیگه هم قاعدتا پیشنهاد شده بود بهت؟
بله؛ فیلمنامه های مختلفی بود ولی من وقتی ایده اصلی رو میخونیم فکر می کنیم که می دونیم بعدش چه اتفاقی می خواد بیفته ولی برخلاف تصوراتمونیه اتفاقای دیگه ای میفته. گفتم این مورد پسنده مردمه چون فیلمو می بینن میگن خباین الان اینطوری میشه مثلا اون هنرپیشه میاد اون کارو می کنه ولی اون اتفاق نمیافته و جذابیت به وجود میاره. تمام دوستان و همکاران و کسانی که فیلمو دیدن ومتوجه شدن که من تو این فیلم همکاری کردم به من میگفتن که برای ما جالب بوده ومورد پسند اونها قرار گرفته.
موقعی که فیلنامه رو بهت پیشنهاد دادن دخیل شدیداخل فیلم نامه؟یعنی نظر روی فیلمنامه هم می دادی؟
بله من و خانم آزیتا موگویی اونو بررسی کردیم و یه سریمواردش کم و زیاد شد که درنهایت خروجی ای بود که دوستان همه دیدن.
در طول کار هم خودت سر کار بودی؟ یعنی از اینتهیه کننده ها هستی که میری سرکار یا از اون تهیه کننده ها هستی که تو دفترمیشینی؟
نه از اون تهیه کننده هایی هستم که میره سرکار و نه ازاونایی که میشینن تو دفتر. من مطمئنا حضور داشتم و نظارت داشتم و برای من جزئیاتخیلی مهمه. با خانم موگویی هم که این فیلم رو جلو بردیم من یه سری از مواردی کهنیاز داشت نقد گونه باشه رو به ایشون می گفتم و ایشون هم همکاریشونو با من داشتن ومیپذیرفتن و هرجایی که نیاز به تغییرات داشت رو انجام میدادیم و مشکل خاصی نبود.
چند وقت بود که دلت می خواست بیای توی سینما؟
میدونی که من توی صنعت دارم کار می کنم و کارم بیزینسه.
می خواستم همینو بگم. خارج از بیزینس چیزهایدیگه ای هم باید بگیم، حالا یواش یواش می خوایم واردش بشیم. ولی یه مرد موفق صنعتیهستی که تمبر ازت چاپ میشه.
ماشالا همه چیزم دنبال می کنید و خبر دارین.
بهرحال می خوام سوال کنم و به چالش بکشونم تا گپ خوب داشتهباشیم و امیدوارم برای بیننده هامونم جذاب باشه. ما با خیلی از آدمای مختلف گپزدیم ولی کسی که ازش تمبر چاپ شده رو نداشتیم. تو توی صنعت موفقی و کارهای عجیب وغریب دیگه ای هم کردی. تو کشورهای مختلف و با یونسکو همکاری می کنی؛ مدیر صنعتیصنایع غذایی هستی و بعد علاقه مند میشی به سینما و سر از سینما درمیاری. حالا نهیه فیلم معمولی که مثلا آدمها بینن و فقط سرگرمشون کنه، یه فیلمی می سازی که توشایده و حرف داره و معلومه که از اولش یه مسیری رو می خوای بری. یه برنامه براشداری. اینجوری نیست که بگی میخوام یه فیلم بسازم که تو جشنواره شرکت کنه و یاسرمایه ای دارم می خوام برای این فیلم کنار بذارم. یه هدفیو داری از این مسیردنبال می کنی وگرنه که صدتا فیلنامه بهت پیشنهاد شده و میون اون صدتا رفتی سراغاین.
من یه توضیحی می خوام بدم که صحبت تو رو کامل کنم. اینکهچطور وارد سینما شدم؛ من این سالهای اخیر سینما رو سالهای خوبی نمی دونم. وقتی شمامعدل فیلمهایی که ساخته شده رو با محتوا نگاه می کنی می بینی ما متاسفانه پسرفتداشتیم. من شاید با برنامه بیام جلو و شاید به برنامه م نرسم ولی مهم اینه که بانیت خوب اومدم. من کاری به درآمد سینما ندارم چون دوستانی که با من کار کردن الاناگه برنامه رو ببینن واقعا میگن این مرد داره درست میگه. من اصلا نگاه ارزش افزودهدرآمدی و سرمایه گذاری به سینما ندارم، من میخوام به نوبه خودم یه کاری برایسینمای کشورم کرده باشم. ممکنه نتونم یه کار بزرگی بکنم ولی هرکسی به نوبه خودش بانیت خیر بیاد و یه کاری رو بخواد انجام بده مشکل سینمای ما حل میشه. ولی یه نفر بهتنهایی نمی تونه و همه مون باید بخوایم. من اومدم اینجا و اعلام آمادگی کردم بهتموم کسانی که علاقه مند هستن؛ چه نویسنده چه کارگردان و تمام عوامل. دوست دارمفیلم خوب بسازم. من خیلی برای آبروی کشورم ارزش قائل هستم. من انقدر کشورمو دوسدارم که همیشه پرچم کشورمون روی سینه م هستش. یه عِرقی دارم به کشورم توی زمینههای مختلف و دلم می خواد فیلمی ساخته بشه که نام ایران توش مشخص باشه. ما بایدقسمتهای قوی کشورمونو نشون بدیم و نباید فقط باگ هامونو نشون بدیم. بله ما دیوارخشتی تو کوچه پس کوچه های تهرون و یزد و اصفهان داریم ولی ساختمونای مدرنم تو همینتهران و استانهای شاخص کشورمون داریم. چرا نباید نشون بدیم که مثلا یکی از بزرگترین برج های مخابراتی دنیا تو تهرانه؟ چرا ما نباید نشون بدیم که یه پل طبیعتیداریم که دو سوی دو تپه رو به همدیگه وصل کرده و پیرامونش جاذبه های توریستی داره؟چرا نباید بر فرض مثال نشون بدیم که ما در مناطق جنوبی شهرمون یک پیاده راه هاییداریم که سنگ فرش شده دو طرفش؟ چرا نباید به مغازه ها و یا غذافروشی هایی اشارهکنیم که مسائل سنتی رو نشون میده؟ چرا نباید بگیم که تو همین تهرانمون چقد موزهداریم؟ چرا همش باید دیوار خشتی بخوایم نشون بدیم؟ دیوار خشتی رو هم نشون میدیمولی به عنوان یه جاذبه نه به عنوان یک ضعف. ما اگه خودمون بخوایم خودمونو قبولنداشته باشیم چطور می تونیم توقع داشته باشیم خارج از مرزها احترام ایران و ایرانیرو داشته باشن؟ ما ابتدا باید خودمون بدونیم چیکار می خوایم بکنیم. ما نباید بخاطرگرفتن دو تا تندیس از بعضی از جشنواره های خارجی باگ ها و ضعف های کشورمونو نشونبدیم تا تندیسو بگیریم؟ واقعا می ارزه؟ ارزش داره؟ نه من این کارو نمی کنم. منجاذبه های کشورمون و پتانسیل هایی که داریم و نشون میدم و عاشق کشورم هستم. بهصنعت اشاره کردین. بله من دو سال پیش کارآفرین برتر جهان اسلام از میون ۵۷ کشوراسلامی تو مالزی شدم و افتخار می کنم که باعث شدم پرچم مقدس کشورم ایران رو بینتمام کشورهای دیگه از جمله عربستان، کویت، امارات، بحرین و خیلی کشورهای دیگه کهبا ما منافع مغایر در دنیا دارند بالا ببرم.
بله برای ما هم باعث افتخاره. من واقعا تحسینمی کنم کسی که عرق میهنی داشته باشه رو. من چند سال پیش سفر دوچرخه سواری رو شروعکردم از جزیره هرمز و بندرعباس تا ماکو و شهر به شهر و ده به ده تئاتر اجرا میکردم و نمایشگاه عکس می ذاشتم و همیشه پرچم ایرانو روی دوچرخه م میذاشتم. این حسوطن پرستی و ملی گراییت برای من خیلی قابل تحسینه. وقتی انقدر محکم می گی آدممیفهمه که از درونت و از قلبت داره می جوشه ای حرفا. می فهمم که نقطه ضعفها رواحساس کردی و فهمیدی که اینجا داره اتفاقا این شکلی می افته. منم عرق دارم پس اگهدارم اینجا این کارا رو می کنم می تونم اینحا هم موفق باشم.
حداقل سعیمو می کنم و ممکنه موفق هم نشم، چون هیچ چیزی رونمیتونی پیش بینی کنی. ولی وقتی هدف و نیتت خیر و خوب و مثبت باشه دیگه من خودموبه انتهای راه می رسونم. ممکنه نرسی ولی باز اون کار، کار قشنگیه. مثل این میمونهدو تا تیم بخوان با هم فوتبال بازی کنن یه تیم مثلا دو تا ستاره داشته باشه و گلزن باشن ولی یه تیم باشه که زیبا پاس بدن و کار جمعی انجام بدن ولی به گل نرسن. آخرمسابقه می گن دو تیم X و Y با هم بازی کردن و تیم X برنده ولی تیمY زیباتر و جوانمردانه تر و تیم ورک تر بازی کرد. اونوقتمی گیم ای بابا اینا با اینکه بازنده هستن ولی از ایده آل هاشون و ابهتشون ووجاهتشون کم نشده. حداقل بازنده خوبی باشیم اگه می خوایم بریم بیرون از گل.
ایشالا همیشه برنده باشی و همینجوری الانمبرنده هستی. پس قائل به نتیجه نیستی و آدمی هستی که فقط میگی من باید تلاشمو بکنم؟
تلاشمو بکنم و اگه هم قراره به نتیجه نرسه حداقل همه ناظر اینتلاشه بوده باشن و خودم از خودم راضی باشم. آدما اول از همه خودشون باید از خودشونراضی باشن بعد خودشونو تو ویترین قضاوت دیگران بذارن. نباید زیاد از قضاوتا بترسیم.ما می بینیم که قرمز طرفدارای خودشو داره آبی هم طرفدارای خودشو. ما باید کاری کنیمکه قرمز و آبی رو با هم جفتشونو دوست داشته باشیم و بگیم من عاشق تیم ملی هستم کههرجفتتون داخلش هستین. این قشنگ تره.
حالا که راجب این قضیه حرف زدی همین الان سوالهرو بپرسم؛ بزرگ ترین پشیمونیت چیه؟
بزرگ ترین پشیمونیم این هستش که شاید در بعضی موارد به دلیلاینکه تو فیلدای مختلف کار میکنم دلم میخواست تو هنر بیشتر ورود پیدا میکردم تاعرصه های صنعتی. من صنعت و تجارت رو خیلی دوست دارم به عنوان یه معادله و یا جدولحل کردن. من برنامه یک ساله، سه ساله، پنج ساله و ۱۰ ساله میریزم برای کارهام.البته الان خیلی سخت شده و باید برنامه های هفتگی و ماهانه بریزیم. ولی میگم ایکاش بیشتر تو هنر ورود پیدا میکردم تا شاید یه کم تونسته باشم بیشتر از این تو هنرکشورم تاثیرگذاری داشته باشم. درکل من همیشه مشورت میکنم با کسانی که تو عرصه هایمختلف هستن. مثلا تو سینما دوستان بزرگی هستن که پیشکسوتن و احترام خاصی براشون قائلمو حتما به عنوان مقام مشورتی خدمتشون میرسم و باهاشون صحبت میکنم. اونجا نگاه نمیکممن کی ام یا چی ام، اونجا من کسوت پیشکسوتیشونو قبول میکنم به عنوان یک شاگرد و میشینمو میشنوم تا یاد بگیرم به امید اینکه بتونم اونا رو پردازش و جاری کنم تو کارایخودم.
سه تا از آرزوهاتو بگو.
آرزو داشتم که بیست سالم بود با این تجربه الان، چون همشاحساس میکنم برای انجام دادن بعضی کارام وقت کم میارم و ممکنه نرسم بهشون. بعدیش اینهست که دلم میخواد زمونه منو با افرادی آشنا کنه که بتونم ازشون یاد بگیرم. من یادگرفتنو خیلی دوست دارم. اگه این برنامه اجازه میداد مینشستم ۵۰ نفر از بزرگانی کهمن ازشون یاد گرفتم و اسم می بردم. مساله بعدی هم این هستش که همیشه دلم میخوادآبروم حفظ بشه. قبل از اینکه بگم جیبم پرپول باشه، قبل از اینکه بگم در اوج باشم میگمخدایا کاری کن آبروی من آخرش حفظ بشه. برام خیلی مهمه چون همیشه برای آبروم زحمتکشیدم و براش کار کردمو براش ارزش قائل بودم و برای آبروم جنگیدم. امروزم اگه اینجانشستم میتونم بگم که تقریبا این آبرو رو خدا بهم داده و امیدوارم بتونم حفظش کنم.داشتن مهم نیست حفظ کردن مهمه.
بماند که باید راجب آرزوی اولت حرف بزنیم، امادومین آرزوت درواقع یکی از زیباترین آرزوهاییه که من تا حالا شنیدم. با خیلیا گپ وگفتگو داشتم راجب سه تا از آرزوهاشون. خیلیا برای همه میخوان و خودشونو انگار درنظر نمیگیرن. ولی این دومین آرزوت که دلت میخواد یاد بگیری خیلی آرزوی جذابیه.
بله، خیلی مهمه
همه دوست دارن داشته باشن ولی تو دوست داری یادبگیری.
آره چون اگه یاد بگیری میتونی داشته باشی. اگه داشته باشی وبلد نباشی از دستش میدی. آدم باید بدونه که داشته هاشو حفظ کنه اگه ندونه داشتههاشو از دست میده. این قانونه، مثل قانون دو دو تا چهار تا.
به من بگو راجب ایده اصلی و این همه هزینه هایسنگینی که براتون برداشت تو چهارتا کشور. البته که توی این دوران بیماری بالاتریناکران آنلاین رو داشت ایده اصلی و میلیون ها ساعت دیدنش و خیلی ام همه استقبالکردن.
این باعث خوشحالیه دیگه
آره ولی این همه هزینه ای که کردی برگشت؟
من توضیح دادم که دنبال برگشت نبودیم. واقعیتش من بیشتردنبال این بودم که این فیلم و جاذبه های کشورمون دیده بشه. بازیگرای خوبی هم اومدنو استعدادهای همیشگی خودشونو نشون دادن. مردمم دوسشون دارن و ما هم تونستیم یه فیلمخوبی دربیاریم.
جدا از جذابیت بصریش یه کم جذابیت های معمایی وقصه ای هم داشت.
ایده اصلی تو ایران خودمون و قبرس و اسپانیا و کانادابرگزار شد. چهار تا کشور بودن و ژانر نسبتا خوبی بود که اگه دقت کرده باشین جذابیتهای ایده آلی خوبی داشت با استفاده از بناها و ساختمونا و استفاده از ماشینایی که توفیلم استفاده شده بود. ما باید سلایق تموم کسایی که مخاطب ما هستن رو بدست بیاریم.این فیلم مورد پسند جوونا بود و خود فیلمنامه برای کسایی که رنج سنی خاص داشتن همجالب بود. یه ضعفایی مطمئنا همه آدما و کارا داره، ایشالا تو پروژه های بعدی سعی میکنیمضعفای قبلی رو کاور کنیم.
گفتی پروژه های بعدی پس بریم سراغ پروژه هایبعدی. بعد از ایده اصلی نگاهت جدی تر شد و یا کم کار شدی و یا اینکه گفتی بذار یهبرنامه دیگه بذاریم؟ چون الان می دونم که در حال انجام یه پروژه بزرگ به اسم نلسونماندلا هستی.
نلسون ماندلا یه چهره جهانیه. ما تو کشور خودمون چهره هاییداریم که نشان صلح هستند ولی ما دنبال یه چهره بین المللی بودیم که از افریقا واروپا و امریکا و آسیا و اقیانوسیه این چهره رو بشناسن و از تمام مشقاتی که اینفرد متحمل شده آگاه بشن. ما بررسی کردیم دیدیم نلسون کسیه که هم سیاه پوستا قبولشدارن و هم سفید پوستا. خیلی مهمه، چهره سیاه پوستی که سفیدپوستا هم قبولش داشتهباشن.
آخه کارش عجیب غریب بوده. ۲۷ سال زندان بودهبعد میاد بیرون و تمام زندانبانها رو جمع می کنه و به همه اونا شاخه گل میده وانتقام نمیگیره.
ببینید اون آپارتاید که جمع میشه خیلی از اون زندانا تبدیلبه موزه میشه، چون وقتی اون نژاد آپارتایدی که بود و اون حکومت رادیکالی که از بینمیره زندانا تبدیل به موزه و تبدیل به اماکنی برای بازدید میشه. نیروهای انسانیش میرنجاهای دیگه مشغول به کار میشن. یه بار نلسون ماندلا با خونواده ش میره رستوران میبینهکه یکی از اون زندانبانا که با نلسون ماندلا خیلی مشکل داشته و شکنجه ش میداده تورستوران کار میکنه و به روی خودش نمیاره. اون آدم میترسه که نلسون ماندلا که بهمقامی رسیده کاری کنه اونو بگیرن اما ماندلا چیزی نمیگه. انقد هیچی نمیگه و به رویزندانبان نمیاره که خودش میره جلو. میگه منو شناختی؟ ماندلا میگه با وجود آسیبها ولطماتی که تو به من زدی مگه میشه نشناسمت، من هنوز در زمان بلند شدن از صندلیمدردها و آسیب هایی که تو به من زدیو دارم حس می کنم ولی قرار نیست من بخوام تو روقضاوت کنم یا به فرض مثال تو رو مجازات کنم. ما خدا رو داریم که منو میبینه تو رومیبینه. خدا تو رو ببخشه من کاری به تو ندارم. بعد نگهبانا و بادیگارداش میانمیخوانبدونن چی شده که میگه این یکی از آشناهای قدیمیه من خواستم یه صحبتی باهاش داشتهباشم. این نشون دهنده بخشندگی و حس صلح دوستی یه آدمه که میتونه ببخشه. خدا میگهببخش تا مورد بخشایش من قرار بگیری. من یه فیلمی که از تو میبینم یاد میگیرم ازش،حالا اگه اون فیلم راجب یه سری افرادی باشه که منفی باشن یاد میگیرم که به اینآدما نزدیک نشم. فیلم یه روایت واقعی هستش که در قالب زیبایی های یک درام به نمایشگذاشته میشه. این فیلم یه واقعیتیه که ساخته شده و یه تفکری بوده که دیده شده. اونتفکر اومده کم و زیاد شده و ما باید یاد بگیریم ازش و اون فیلم برای ما آموزندهباشه.
تو با این همه سرشلوغی وقت میکنی اصلا فیلم ببینی؟
من تو زندگیم یاد گرفتم چیزیو حذف نکنم بلکه تو اولویتبذارم. وقتی انسانای بازنده رو بررسی می کنی از نظر روانشناسی می بینی تو زندگیشونشکست خوردن چون حذفیاتشون زیاد بوده. شما نباید حذف کنی باید تو اولویت بذاری و بگیمن از این ۲۰ تا کاری که باید انجام بدم از ۱ تا ۲۰ اولویت هاشه. بیستمی رو همانجام میدم ولی به زمان خودش. من هم به کارم میرسم، فیلمم میبینم و زندگیمم میکنممثل بقیه آدما. اگه دفتر کارمو نشونتون بدم ساعتام همه پره ولی یه بریک هایی امبرای خودم گذاشتم که بدونم من آدم آهنی نیستم و باید منم زندگی کنم.
برای من این چیزایی که میگی جذابه و دارم یاد میگیرم.ماجرای تمبرها چیه؟ تمبرتو چاپ کردن؟
تقریبا یک سال و نیم گذشته تو جشن بزرگداشت چهره های شاخصصنعت بودیم و من افتخار اینو داشتم که در کنار بزرگان و اساتید دیگه ای به عنوانچهره شاخص در کشورم از نظر صنعت و تجارت حضور داشته باشم و تمبر من رو هم چاپ کردنو برای من افتخار بوده.
ولی تمبرتو به نامه ها نمیزنن که پست میشن.
نمیدونم چون اداره پست اینکارو انجام میده و وقتی چاپ میشهبه صورت سراسری استفاده میشه. ولی الان کسی نامه نگاری نمی کنه همه پیاما تو فضایمجازیه. از شانس ماست، حالا که تمبر ما اومده دیگه نامه ای وجود نداره.
تمبر یه اثر موزه ایه به نظر من. میخواستمبپرسم بزرگترین افتخارت چیه با خودم گفتم انقدر تو افتخارهای عجیب غریب کسب کردیکه خیلی برات اینجوری نیست که بگی بزرگ ترین افتخارت چی باشه. شاید برای منی که تاحالا تمبرم چاپ نشده این حسه باشه که بزرگ ترین افتخار آدم مگه بیشتر از این میتونهباشه که تمبرش چاپ بشه. به هرحال، لباس عجیب و غریب و مداله رو هم باید جریانشو بگی؛مدال شوالیه هم داری گویا.
آره من تنها دارنده شوالیه صنعت غذا از اروپا در ایران هستمکه از اروپا گرفتم و تمام مدارکش هم موجود هست. براش زحمت کشیدم چون علاقه مند بودمبهش. زمانی که اعلام کردن رزومه و مدارک بدین ما هم مدارکمونو دادیم. ما بزرگانصنعت تو کشورمون خیلی داریم و نباید فراموش کنیم. برای من افتخار اصلیش این نشان نیستافتخار اصلیش اینه که تونستم رزومه م رو در کنار دیگر بزرگانی که رزومه دادن ارائهبدم. این برام قشنگ تر بوده از دریافت نشانش. میگن حضرت یوسف میگه آدمایی که میخواستندر بازار دیده بشن دیدن یه صف طولانی و بزرگی هستش و هرکس اومده تو صف خریدارای یوسفوایساده. تو این صف تاجرای بزرگ ابریشم و قالی و زعفرون و اینها ایستاده بودندانتهای صف هم یه پیرزنی با یه کلاف کاموایی وایساده بود. وقتی میبینن تاجرای ابریشمو طلا تو صفن گفتن پیرزن تو چی میخوای؟ گفت میدونم یوسفو به این کلاف به من نمیدنولی می خوام افتخار حضور تو صف خریدارای یوسفو داشته باشم. برای من هم این افتخاردر کنار بزرگان بودن به راستی ارزشمندتر از دریافت این نشانه و در کنار این بزرگانبودن برام اهمیت خاصی داره.
چون تو همه چیزو انگار برای ایران می خوایانگار برات تموم شدنی هم نیست. حالا از بین همه کارهای این شکلی که می کنی راجبجریان یونسکو هم برامون بگو. چیکار کردی برای یونسکو؟
این موضوع مربوط به دوران کروناست. ما می دونیم که از فوریهسال گذشته کرونا شروع شده و از زمستون مردم اسمشو کم و بیش می شنیدن. اول می گفتن کرونابعد می گفتن کووید-۱۹ و بعد می گفتن کووید-۱۹ یه چیز دیگه ست و بعد هم متوجه شدنکه این نام اختصاری کروناست. ما به دلیل ناملایمتهایی که دنیا برای ما ایجاد کردهمراوداتمون با چین بسیار زیاده و جزو اولین کشورهای بودیم که کووید واردش شد.متاسفانه دیدیم تمام عرصه های تجارت و صنعت و تولید و تمام مراکز خرید رو تحتالشعاع قرار داد و اپیدمی وحشت غالب شد تو کشور. خوشبختانه این مساله مهار شد چونمی تونست خیلی بدتر از این باشه. یادتون میاد یه زمانی همه می گفتن ما تشکر میکنیم از پزشکان و پرستاران و کادر درمان که با روپوش سفیدشون بین بیمارا و مریضا ترددمی کنن و درمانشون می کنن؟ اون زمان کسی تولیدکننده ها رو ندید. تولیدکننده ها وکارآفرینان هم با روپوش سفید در کنار کارگرای خودشون و در کنار مدیران و پرسنلشون بودن.در اون تایم بهار سال ۹۹ که کلیپ هایی از امریکا و اروپا میومد که فروشگاه ها بازمی شد و مردم از روی هم رد می شدن. این موارد رو شما یک بار توی ایران ندیدید. روپوشسفیدای کارآفرین و تولیدکننده که دیده نشدن و تشکری ازشون نشد ولی من هر موقعتریبونی دستم اومد ازشون تشکر کردم. به مردم یادآوری کردم که پزشکان و کادر درمانو پرستاران عزیزمون که من از همینجا دستشون رو می بوسم به موازاتش تولیدکننده ها وکاگرا هم با همون روپوش سفید کار می کردن و نذاشتن قفسه ها از مواد غذایی و سلولزیو تجهیزات خالی بمونه. مساله دیده شدنه که تولیدکننده های ما دیده نشدن. من جزومدیرانی بودم که خیلی تلاش کردم و در کل ۱۳ روز تعطیلات عید با همون روپوش سفیدی کهامروز دارم به شما می گم و شاید درست نباشه بگم بین پرسنلم حضور داشتم، مثل دیگربزرگانی که در صنعت هستن. من یه عضو کوچیکی از صنعت بزرگ غذا و کشاورزیمون هستمولی حضور داشتیم که مردم نگران نباشن و کمبود مواد غذایی نداشته باشن. مثل اروپا وجهان اولی که انقد ادعا دارن از روی همدیگه رد نشن و بخوان ورود پیدا کنن برای برداشتن مایحتاج روزانه شون.فراخوانی گذاشتن گفتن ما می خوایم کسانی که در رابطه با کووید- ۱۹ کمک مالی و یاکمک یدی کردن و حضور داشتن معرفی کنیم. خیلیا کاندید شدن و معرفی شدن من رو هم دوستانمحبت کردن معرفی کردن و با توجه به حضورم و با توجه به اینکه از هر تریبونی برایتشویق همکارای خوبم استفاده کردم تا هرکدوممون بتونیم چرخ صنعت اون واحد رو ادارهکنیم من در اردیبهشت سال جاری سفیر حسن نیت بحران قرن شدم که انتشار رسانه ای پیداکرد و یکی از افتخارات من هست. بعد از اون یونسکو با یه زیرچشمی خاصی منو زیر نظرگرفت. در یونسکوی امروز عضو کمیته کارآفرینی هستیم و من یکی از مدیرانش هستم.
کلا یکی از موفق ترین کارآفرینان ایرانی.
این لطف شماست؛ ما کارآفرینای بزرگ توی ایران زیاد داریم.شاید مردم یه مقدار با نام و اسمم آشنا هستن ولی کارآفرینان بزرگ تر از من هستن کهدارن بی سروصدا کارشونو می کنن و اونها بزرگانی هستن که باید کشور و جامعه مابهشون افتخار کنه. ما می بینیم فلان تهیه کننده و فلان بازیگر و پیشکسوت و یافعلان صنعت گر و کارآفرین از دنیا رفتن. ما باید در زمان حیاتشون تندیس هاشونوبسازیم. اگه صنعت گره تندیسش جلوی درب ورودیه وزارت خونه ها باشه. اگه هم بازیگر وتهیه کننده و کارگردانه باید تندیسش درب ورودی خانه سینما و یا ساختمونای مختلفوزارت ارشاد گذاشته بشه باید با این کار که کمترین کاره بگن ما قدر شما رو میدونم. ما و دولت قدر شما رو می دونیم همونطور که مردم می دونن. یادمون نره که دولتجزوی از مردم بوده اگه مردم این طرف میز نبودن دولت اون طرف میز روی صندلیها نبودولی باز برمی گردن این طرف میز و با مردم یکی میشن. کسانی که امروز دست اندر کار وتصمیم گیر هستند نباید کاری کنن که وقتی بخوان روزی با مردم یکی بشن کم کاریهاشونباعث شرمساری در بین مردم بشه. باید تصمیمات خوب بگیرن چون مردم ما واقعا مردمخوبی هستن، پای نظام و دولتشون هستن با تمام مشکلات و تحریم ها و رکود و کرونا وخیلی کمبودهای دیگه که وجود داره ولی باز می بینیم که مردم وایسادن. از هر قسمتیاز مرز اگه بخواد اتفاقی بیفته جوونای ما آماده ن. نگاه نمی کنیم که شاید اون جوونما شلوار جین یا کتان پاش باشه و یا تی شرت پوشیده باشه ولی وقتی اعلام بشه کهمملکت ما نیاز داره که پای کار باشن همه میان می ایستن. این مملکت یه مملکت افسانهایه. چرا دنیا می خواد مانع از پیشرفت ما بشه؟ چون نژاد آریایی و ایرانی هستیم وما مسلمونهایی هستیم که در کنار ادیان دیگه زندگی می کنیم و کسی با کسی کارینداره. مردم با دین هم کاری ندارن. ما تو دینمون سفارش شده که آزادگی و آزاده عملکردن ما مهم تر از دینمونه. ما باید برامون مهم باشه که همسایه مون دچار مشکل شدهو بفهمیم و کمکش کنیم، اگر هم نمی تونیم کمکش کنیم بار روی دوشش هم نباشیم. ۴۳درصد از مدیران ناسا که بزرگ ترین سازمان فضایی دنیاست ایرانی اند. ما در گوگل،فیس بوک، آی بی ام و تو مک دونالد و تو تمام کمپانی های بزرگی که امریکا افتخارشرو داره که مال اروپا و امریکاست مطمئن باشید چند تا از مدیران تاثیرگذار ایرانی داریم.ما قدر خودمونو نمی دونیم ما باید قدر خودمونو بدونیم که دنیا به ما احترام بذاره.تا زمانی که خودمون به خودمون احترام نذاریم نباید متوقع باشیم که به ما احترامیگذاشته بشه. این مساله در سینما و صنعت و تجارت و در همه جا صدق می کنه. بایدخودمون خودمونو دوست داشته باشیم. من باید اول خودمو دوست داشته باشم بعد شما روبه عنوان یک هموطن دوست داشته باشم. اگر سرت درد می گیره من باید دستمال به سرمببندم. ما جز از طریق همبستگی نمی تونیم از تحریم و رکود و از تمام این مسائل جدابشیم. فقط از طریق با هم بودن می تونیم همه اینا رو دور بزنیم و ازش عبور کنیم وبه اون خواسته های بزرگمون که یک ایران آباد و آزاد و ایرانی داشتن که ساخته وپرداخته تفکر ایرانیه برسیم. برای همین جلومونو می گیرن نمی ذارن با هم باشیم. ماباید تا الان دستشونو خونده باشیم.
اگه بگن می تونیم رای بدیم من همین الان بهترای می دم چون هم خوش صحبتی و هم چیزهایی که میگی از ته دلت میاد. خیلی مهمه کهآدم صادق باشه نه فقط در حرف چون تو توی عملت نشون میده که اینکارو میکنی. سالهاستداری می جنگی، می خوری زمین ولی بعدش بلند میشی دوباره. می دونم که چقدر توی فضایسخت و بی امنیتی هستیم (از این لحاظ که فردامون چگونه است و اینکه قیمتها همش بالاو پایین میره) فضایی که به قول خودت انقدر از طرف کشورهای دیگه ناملایمات به وجودمیاد و یه دفعه یه اتفاقی در جهان میفته که ما هم تحت الشعاع قرار می گیریم و خیلیچیزها برای ایران و تصمیم گیری هایی که کشورهای دیگه برای ایران انجام میدن ایراننمی تونه تو اون تصمیم گیریها کاری بکنه. بنابراین ناگهان وارد پروسه ای از زندگیما ایرانی ها میشیم که میگیم ای بابا چیکار باید بکنیم نسبت بهش. ولی می دونم کهتو شروع می کنی به جنگیدن و دست از تلاش نمی کشی و این خیلی مهمه. چندبار خوردیزمین و بعدش بلند شدی؟
من زمانی که پدرم فوت کرد ۲۰ سال پیش بود. ما یک بیزینسخانوادگی داریم و شاید لازم نباشه اسمشو بگم نمی خوام جنبه تبلیغ پیدا کنه چون مااگه بخوایم اسم بیاریم متضاد میشه با اسم و عملمون. موقعی که پدر من فوت کرد ما یهتولیدی مواد غذایی داشتیم. وقتی یه آدم بزرگی میمیره معمولا همه آدما سعی می کنحداقل تا چهلم مراسم اون مرحوم اگه محبتی نمی کنن و تلاشی نمی کنن برای از بینبردن ناراحتیاشون بار روی دوششون هم نباشن و ناراحتشون هم نکنن. من قبل از چهلپدرم دیدم یه سری از همکارای ما که توی جلسات میدیدمشون به من می گفتن که شما هنوزبرقرارید؟ هنوز جاتون بازه؟ وقتی افراد ۶۰ و ۷۰ ساله بیان به یه جوون ۲۰ ساله بگنکه تو هنوز هستی مگه هنوز بازید که دارید به عنوان نماینده برندتون می شینید اینجاتوی جلسه چه حسی به آدم دست میده؟ من گفتم ما که با مردم اینطوری نکردیم که اینابخوان مقابله به مثل داشته باشن. چند روز مونده بود به مراسم چهلم پدرم که دیدم ازسازمانهای مختلفی که با ما در ارتباط بودن مثل شهرداری و وزارت دارایی و بهداشت واستاندارد و خیلی جاهای دیگه از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ ونیم ظهر به صورت کاملا هدایتشده از سوی کسایی که اسمشونو نمی خوام بیارم هرکدوم یه گیری میدادن. نمی دونستمجواب کدوم سازمان رو بدم و حتی خودشون هم تعجب کرده بودن و معلوم بود که پشت اینقضیه خیلی قوی بوده. اونا که رفتن من ناخودآگاه رفتم توی دفتر نشستم اشک صورت منوگرفت. گفتم خدایا این چه کاریه؟ نشستم فکر کردم گفتم بذار من یه تصمیمی بگیرم؛ منامروز می خوام از اون افرادی که هدایت شده اون کار رو با من کردن تشکر کنم.بعضیاشون در قید حیاتن و بعضیاشونم به رحمت خدا رفتن. من امروز دعا می کنم برایکسایی که اول به رحمت خدا رفتن و من از سر تقصیراتشون گذشتم و امیدوارم مورد آمرزشقرار بگیرن ولی روی صحبتم با افرادی که هنوز زنده هستن اینه که آرزوی طول عمربراشون می کنم. می دونید چه خدمتی به من کردن؟ انگار اکسیر حیات پای جوونه انگیزهمن ریختن که من انگیزه ای پیدا کنم که بتونم توانمندتر بشم و این اتفاق هم افتاد. منهمیشه دعاگوی این افراد هستم و اونهایی که فوت کردن براشون خدا بیامرزی میفرستم.میگن اگه آجر سمتت میندازن اون آجرو بگیر و برای خودت یه خونه آجری بساز. ما بایداز فرصت ها استفاده کنیم و من تونستم این کارو انجام بدم. این انگیزه باعث شد مندیگه نه گرسنگی بفهمم، نه استراحت بفهمم، نه گرما و نه سرما رو بفهمم و نهناملایمتی ها رو. من شدم یک آدمی که اومدم فقط خودم رو بسازم، خودم رو پیدا کنم وبتونم نشون بدم که من اومدم کار کنم. من کار خلاف نمی کنم، کار مثبت انجام میدم وهدفم سازندگیه ولی اونا باعثش شدن.
این قضیه توی سینما هم تاثیر گذاشت؟
توی سینما نمیخوام گله کنم و خیلی اذیت شدم با اینکه تازهورود پیدا کردم، ولی باعث شده که الان یهپروژه بزرگی رو صحبت کنیم با بالیوود و نتفلیکس.
جریان این چیه؟
ببین الان کرونا همه جا رو تحت الشعاع قرار داده. ما الانداریم رایزنی می کنیم و به یه سری تعاملات می رسیم با سینمای بالیوود تا بتونیم یهبرنامه خوبی رو بسازیم. اینها در حد صحبت و قراردادهای اولیه ست که دوستان وهمکارای ما از اینطرف و از جاهای دیگه کار می کنن و احتمالا نتفلیکس هم وارد اینقضیه میشه. اونم اگه انجام بشه و اگه بتونیم به پایان برسونیم یه پروژه نسبتا خوبیمیشه.
هیچی ازش نمیگی؟
یه مقدار باید اجازه بدین خیالم راحت بشه که این کار انجامبشه. میذاریم برای برنامه بعد.
نلسون ماندلا الان تو چه مرحلی ایه؟
نلسون ماندلا کاراش انجام شده و تدوینهاش به پایان رسیده.این سینمای هنر و تجربه ست. فیلم سینمایی که فکر کنید جذابیت های خاص خودش روداشته باشه رو نداره. این فیلم برای کساییه که ایده آلیسم های خاص خودشون رو دارن،ایده آل گرا هستن و کسانی که علاقه مند به چهره نلسون ماندلا و صلح و ساده زیستیهستند و کسانی که بیان ببینن این شخصیت کی بوده و چیکار کرده. ما مراسم خاکسپاریایشون و نمایش عکسی هم داشتیم که انجام شد و تا الان خیلی قول ها در رابطه با اینفیلم به ما داده شده.
از قبل برنامه شو ریخته بودی؟
بله برنامه شو ریخته بودیم که یک سری از این موارد به فوتایشون خورد که این هم فرصت شد برای ما چون اون رو جزو اون سناریو آوردیم. امیدوارمتو سینماهای خاصی که قراره پخش بشه علاقه مندان و دوستداران بیان تماشاش کنن.
از نوستالژی هم برامون بگو.
نوستالژی هم یه برنامه خوب دیگه ای هست که من تهیه کنندگیشودارم انجام میدم با دوست خوبمون آقای کبیری. ما داریم میریم سراغ بزرگان و سراغپیشکسوتان. این برنامه یه برنامه ایه که ما بگیم اولا قدر شما رو می دونیم. ماهزینه می کنیم برای کاری که دیگران نکردن و باید یه سازمان دیگه ای این کارو بکنه.این برنامه درواقع یه نوع سپاسگزاریه شخصیه. ما می خوایم بریم سراغ این آدما و بگیمما از شما ممنونیم و قدر شما رو می دونیم. تریبون در اختیارتونه و هرچه دل تنگتونمی خواید بگید. کسایی که دوستون دارن میشنونتون و میبیننتون. فضا رو در اختیارشونمی ذاریم و حتما یه اتمسفر خوبی درست میشه.
یه برنامه ست؟
آره یه برنامه ست که ایشالا ما سراغ همه میریم و و فکر میکنم در آینده نزدیک خودشو بتونه نشون بده و یه خروجی خوبی می تونیم از برنامهنوستالژی داشته باشیم.
خیلی نگفته داری می دونم و من هم خیلی نپرسیدهدارم. به قول خودت باید بذاریم تو برنامه های آتیمون. چیزی هستش که الان دلت بخوادانجامش بدی؟
تو حوزه سینما من خیلی دلم میخواد یه پروژه خوبی رو انجامبدیم. الان دقت کردی چقد سریالای خارجی زیاد شده.
آخه الان دوره سریال شده.
بله دوره سریال شده و چقد الان اسپانیا تو ساخت سریال فعالشده، قبلا ولی دست امریکا بود. سریالایی که داره می سازه همه دنیا می بینن. خیلیدلم می خواد یه سریالی که اولا علامتش مال ایران باشه و یه جوری هم به فرهنگ اونابخوره که ببینن ساخته بشه. دوست ندارم فقط چنتا اپیزود اولو ببینن و ولش کنن. خیلیدلم میخواد بتونم این اتفاقه رو رقم بزنم. ما بزرگان زیاد و تهیه کننده ها وکارگردانای قوی داریم ولی چون هرکی میاد یه کارای کوچیک و یا متوسط انجام میدهدیده نمیشه. ما چرا نباید یاد بگیریم این کارای کوچک و متوسطو یه کاسه ش کنیم تابتونیم خودمونو نشون بدیم؟ این همبستگیه متاسفانه نیست دیگه.
بعضی موقعا من خودم با خودم می گم به جای اینکهده تا کار انجام بدی یه تیر پرتاب کن مثل آرش کمانگیر. همه جونتو بذار برای یهتیر، هفت روز و هفت شب برای اون میره تا ارس. شاید یه جاهایی همینجوری که مسیرتومشخص می کنی و هدفمند کاراتو انجام میدی خوبه یه کسایی کنار تو قرار بگیرن وهدفمند بشن. چون تو از قبل برای خودت گفتی که من یاد گرفتم چیزیو حذف نکم و اولویتبندیش کنم. یعنی همه چیزو داشته باش و همه کارا رو بکن نه اینکه بگی چون نمیرسم دیگهاون قرار و کنسل می کنم و اون یکی رو هم کنسل می کنم. مثلا میگی صبح صبحانه رو میتونم بخورم ولی به جای اینکه تو خونه بخورم توی محل کار می خورم.
آره مثلا یه لیوان شیر و خرما سرپایی بخورم ولی انجامش بدم.
آره. اینها خیلی مهمه و اینکه این روندتامیدوارم پایدار باشه و همینطور اتفاقات خوب بیفته. خیلی خوشحالم که امروز کنارهمدیگه بودیم و با هم گپ زدیم. چیزی هست که امروز بخوای بهمون بگی که نگفته باشمیا نپرسیده باشم؟
راجب به خیلی چیزا صحبت کردیم ولی خواهشم ازتون اینه که شماکه الان دارید یه برنامه خوبی رو اجرا می کنید اگر هرکسی بتونه چنتا پیام آموزشیداشته باشه مخاطب یه چیزی یاد بگیره خیلی خوبه. من خواهش می کنم سراغ بزرگان اینعرصه برید، اونها حرفای زیادی دارن. یادمون نره اینها هرکدوم یه دایره المعارفبرای خودشون هستن. بعضیا قبل از انقلاب بودن، بعضیا هم بعد از انقلاب بودن و تجربههای مختلفی داشتن. شاید برای مردم و مخاطبین خوب و آموزنده باشه که راجبش صحبت کننو مردم بفهمم که سینما فقط یه ویترین زیبا نیست. شاید بعضی وقتا نیاز باشه که یهسکانس ۱۰ بار گرفته بشه ولی خب ما می بینیم که تو یه چشم به هم زدن اون سکانس تموممیشه از جلوی چشم نظاره کننده. مردم خوبه بفهمن برای ساختن یه فیلم چه مسائل و چهگرفتاری هایی هست. باید کیا رو ببینی، کجا بری، چه مجوزهایی بگیری. تازه وقتی همهاین کارا تموم شد باید بری تا بتونی بهترین بازیگرا رو بیاری و بهترین هنرپیشه هارو انتخاب کنی. خیلی از بازیگرا سر فیلمای دیگه هستن یا مثلا یه اتفاقی میفته برایصدابردار و تصویر بردار و برنامه کلا کنسلمیشه. با این هزینه های سرسام آور و گرفتاری ها و مشکلات خدا باید همه ما رو کمکبکنه و ایشالا بتونیم سینمامونو پرمحتوا کنیم. خواهش من این هست که این برنامه ایکه الان دارین انجام میدین برای ارتقای سطح فرهنگ سینمای ایران انجام بشه.
ما هم تلاش خودمونو می کنیم. من یاد گرفتم کهبگم ما تلاش خودمونو می کنیم. ما خودمون تو برنامه چالش همه هم و غممون روی همینتلاشه ست. یعنی نمی گیم که برنامه ممکنه خیلی متفاوت بشه ولی داریم تلاشمونو میکنیم که این اتفاق بیفته.
آرزوی موفقیت برای شما و بقیه دوستان و دست اندرکاران دارم.
حالا که اینجوری شد خودت پیام خودتو به نسلجوون بده، چون گفتی که دوس دارم برگردم به ۲۰ سالگیم با این تجربه ها. از تجربههات یه پیام بده به کسایی که الان ۲۰ ساله ن و خوبه که این تجربه ها رو پیدا کنن.
زیاد اهل میان بر زدن نباشید، راه راست و برید و مطمئنباشید که صداقت و راه راست یه سرمایه گذاری بلندمدته. در کوتاه مدت بهش نمی رسیدولی در بلندمدت این صداقت مال شماست. این بلندمدت بودن شما رو به تمام اون خواستهها و نخواسته هاتون می رسونه. شما رو بلند می کنه، به اوج میبره شما رو پس ازشغافل نشید. نگاه نکنید آدمهای موفق و که داشته هاشون چیه، اونها یه شبه نرسیدن کهشما هم بخواین یه شبه برسید. اگه می بینیم که یه آدم موفقی در اون بالا نشستهدستمونو نخوایم بگیریم و اون آدمو بیاریم پایین و به خودمون برسونیم، به جاشخودمونو برسونیم به اون بالا. دنبال این نباشیم که اونو بیاریم پایین تا هم سطحبشیم. اگه دلمون میخواد موفق بشیم و اگه می خوایم یه کشور موفق داشته باشیم.
عوامل سریال چالش:
طراح، تهیه کننده و کارگردان: کورش کبیری
اجرا: سلمان فرخنده
دستیار و برنامه ریز: لوتوس موسوی
دستیار یک کارگردان: ابوالفضل طارمی
مدیر تصویر برداری: تورج زنگیشه ای
تصویر برداران: رضا دیبا، آرش زنگیشه ای، محمد شاه حسینی
مدیر پروژه: مهسا افسری
عکاس: محمد جواد زنگیشه ای
مدیر هنری: کیانا همتی
طراح صحنه: ایمان رفاقتی
دکور: کورش کبیری
طراح لباس: حنا قره گوزلو
منشی صحنه: فلورا رحیم بیگ لو
طراح گریم و اجرا: الهه مبرهن، سعید مبرهن
موسیقی: نازنین رضایی
خواننده تتیراژ: مسیح وحید
آهنگساز و تنظیم: حامد برادران
شاعر: محمد رضا یوسفی
مدیر تولید: مریم فراهانی
تدوین وله های گرافیک: علی احمدی
تتیراژ ابتدا: مهرداد اکبری
مجری طرح: گوشه چشم
شبکه های اجتماعی: شادی عادل راد
بدون دیدگاه