نقدی بر فیلم تاراج؛ قهرمان و ضد قهرمان

شاهپور عظیمی
تاراج در اکران سینمایی‌اش و با توجه به این‌که درجه‌ی کیفی «ج» داشت که در سال‌های میانی دهه‌ی ۱۳۶۰ به معنی سه هفته اکران بود، توانست مخاطبان فراوانی برای خودش دست‌وپا کند. این فیلم دقیقاً در تقابل با سیاست‌های سینمایی آن دهه قرار داشت؛ هم ستاره‌سازی می‌کرد و هم با هدف جلب مخاطبان ساخته شده بود. در آن سال‌ها هدف دست‌اندرکاران دولتی سینما این بود که آثاری مانند گل‌های داودی ساخته‌ی رسول صدرعاملی «بولد شوند» و مبنا بر حمایت از چنین آثاری بود که هم سعی می‌کردند داستان‌گو باشند و هم تلاش داشتند به‌نوعی به ارزش‌های رایج در آن دوره از سینمای ایران توجه کنند.شاید یکی از مهم‌ترین جذابیت‌های فیلم را باید در قهرمانی ضدقهرمانش دانست. در واقع در سینمای بعد از انقلاب کمتر شاهد بودیم که ضدقهرمان فیلمی بتواند خودش را «به نمایش بگذارد» و عرض‌اندام کند. این در حالی بود که زینال بندری (جمشید هاشم‌پور) در ابتدای فیلم به دلیل قاچاق مواد مخدر در شرف اعدام است که با رشوه نجات پیدا می‌کند.
شاید دلیلی که باعث شد علیرضا داوودنژاد در فیلم‌نامه‌اش برای ایرج قادری، از ضدقهرمان به عنوان شخصیت اصلی و حتی جذاب استفاده کند، این بود که داستان در زمان رژیم گذشته می‌گذرد.فیلم‌نامه تلاش دارد چند محور مهم را هم‌زمان پیش ببرد؛ مهم‌ترینش همکاری زینال بندری با ستوان احمد (بهزاد جوانبخش) و تنش‌هایی است که میان این دو وجود دارد. از سوی دیگر خبرنگار (رسول توکلی) را داریم که همه جا حضور دارد. احتمالاً برخی به یاد دارند که همان موقع در نقد فیلم به این نکته اشاره‌ی درستی شده بود که چطور او همه جا حضور دارد، حتی در جایی که یکی از زنانِ بانفوذ رژیم گذشته، برای شکار آمده است؟ خبرنگار در بزنگاه‌هایی باعث می‌شود روابط زینال و احمد دستخوش تحول شود.نکته‌ی بعدی اشاره‌ی فیلم به این موضوع است که آتش مواد مخدر خشک و تر را با هم می‌سوزاند. اعتیاد صبری فرزند زینال و سپس تک‌گویی اثرگذار بیگم (فخری خوروش) از دیگر مواردی است که به چندبعدی شدن داستان یاری رسانده است. ضرباهنگ داستان و فیلم به گونه‌ای است که کمتر شاهد «سکته» در روایت هستیم. موتور محرکه‌ی فیلم با همراهی زینال و ستوان برای برچیدن بساط تریاک آغاز می‌شود و سپس با پیگیری خبرنگار و عکس‌هایی از معتادان به ماده‌ی مخدر تازه یعنی هرویین ادامه پیدا می‌کند. ستوان احمد نمی‌داند که دست زینال با حکومت در یک کاسه است.
این به سیر روایی داستان اجازه می‌دهد که با کشف این موضوع مهم از سوی تماشاگر، این دلهره به وجود آید که وقتی ستوان بفهمد دوست صمیمی‌اش او را بازی داده، چه اتفاقی می‌افتد و او چه خواهد کرد. دزدیدن ستوان از بیمارستان توسط زینال، رفتنش به خانه‌ی زینال و پی بردن به اعتیاد صبری، همچنان داستان را جلو می‌اندازد. در سکانس‌های پایانی که قرار می‌شود زینال و احمد به سر افعی حمله‌ور شوند اما پس از گروگان گرفتن شازده، او به‌راحتی کشته می‌شود، تناقض مهم فیلم و شخصیت‌هایش برملا می‌شود: شازده تنها یک مهره است و به گفته‌ی خودش بودونبود او در ماجرای مواد مخدر هیچ اهمیتی ندارد. او کشته می‌شود و در انتها زینال و احمد به سبک بوچ کسیدی و ساندنس کید به دل مهاجمان سراپا مسلح می‌زنند و کشته می‌شوند. نکته‌ی همچنان عجیب این است که خبرنگار این‌جا نیز حاضر است و از «شکار» دولتی‌ها عکس می‌گیرد!حفره‌های فیلم‌نامه در تاراج چنان از چشم تماشاگر دور نیستند که توجه را جلب نکنند. با این همه، فیلم در مواردی باورپذیرتر از آثار دیگری است که در آن دوران با هدف ساختن فیلم اکشن و حادثه‌ای به نمایش درآمدند. حادثه‌پردازی در تاراج حجم زیادی دارد اما این موارد مرتبط با آن را هم نباید فراموش کرد: تعقیب‌وگریز و حمله به قاچاقچیان مواد مخدر، فضای خوش رنگ‌ولعابی که با فیلم‌برداری فرج حیدری خلق شده است و البته سر تراشیده‌ی جمشید هاشم‌پور که پس از موفقیتش در این فیلم تا چند سالی اجازه پیدا نکرد با چنین شکل‌وشمایلی در سینما حاضر شود.عامل بسیار مهم دیگری که در موفقیت فیلم و به طور کلی بخش اعظمی از سینمای ایران در سال‌های پیش از انقلاب تأثیرگذار بود، دوبله است. دوبله‌ی تاراج به مدیریت منوچهر اسماعیلی، در میان آثار دوبله‌ی آن دوران، کیفیت بسیار بالایی دارد. انتخاب رفعت هاشم‌پور برای حرف زدن به جای فخری خوروش یکی از نقاط قوت کار است که تک‌گویی بیگم را بسیار اثرگذار کرده است. شاید بعد از تاراج دیگر هیچ صدایی نتوانسته به قدوقواره و نگاه‌های خاص جمشید هاشم‌پور در «استایل‌های بازیگری‌اش»، چنین یاری رسانده باشد. با صدای اسماعیلی، زینال بندری به شخصیتی بدل شده است که به هیچ کس و هیچ چیزی دل نمی‌بندد. نگاه کنیم به جایی که ستوان احمد بعد از نجات به زینال اعتراض می‌کند و او با توهین وی را از خانه‌اش بیرون می‌کند. اسماعیلی به جای مرحوم سعید نیوندی نیز حرف زده است که در فیلم نقش کوتاهی دارد. اما او در این مورد از صدایی آرام و بسیار باطمأنینه استفاده کرده است. نگاه کنیم به جایی که او از سوسیس بندری و زینال بندری با تمسخر حرف می‌زند. ناصر طهماسب به جای بهزاد جوانبخش، به قول دوبله‌بازان، هیچ حرف‌وحدیثی ندارد. باید اذعان کرد که بازی جوانبخش به‌شدت تحت تأثیر صدای طهماسب است. ظفرگرایی با صدای جوانانه‌اش به جای بازیگر نقش صبری حرف زده و مرحوم معمارزاده وقتی به جای حسین ملکی حرف می‌زند، باورمان می‌شود که ملکی باید چنین صدایی داشته باشد. بهرام زند هرچند نقش کوتاهی دارد و به جای دولُو حرف زده است اما در همین موقعیت کوتاه، اقتدار و سپس ترس از مرگ را در صدایش به شکل باورپذیری نشان می‌دهد. اگر درباره دوبله‌ی تاراج سخن بگوییم و اشاره‌ای به صدای ایران بزرگمهر نکنیم که به جای آن زن مهم فیلم در سکانس شکار و مرگ زینال و ستوان حرف می‌زند و هرگز صورتش را کامل نمی‌بینیم، حق مطلب را ادا نکرده‌ایم. اقتداری که در صدای بزرگمهر شنیده می‌شود به همراه تحکم «زیرپوستی» در لحنش بسیار باور‌پذیر از آب درآمده است.تاراج و می‌خواهم زنده بمانم دو نقطه‌ی عطف کارنامه‌ی سینمایی مرحوم قادری در سال‌های بعد از انقلاب هستند.
از این جهت که او هرگز نتوانست موفقیت این دو اثر در جذب مخاطبان را با دیگر آثارش تکرار کند. جالب است که می‌خواهم زنده بمانم حتی فاقد مزیت دوبله هم بود و با صدای سر صحنه فیلم‌برداری شد. به هر حال نمی‌توان انکار کرد که تاراج بی‌اغراق موفق‌ترین فیلم دوبله‌ی قادری و پرمخاطب‌ترین اثر اوست… به همین سادگی!


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند