هوشنگ ابتهاج | |
---|---|
نام اصلی | امیر هوشنگ ابتهاج |
زاده | ۶ اسفند ۱۳۰۶ رشت، ایران |
درگذشته | ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ (۹۴ سال) کلن، آلمان |
آرامگاه | باغ محتشم، رشت |
تخلص | هـ.ا. سایه |
پیشه |
|
زمینه کاری | ادبیات، موسیقی ایرانی |
جوایز مهم | بنیاد موقوفات محمود افشار نشان عالی هنر برای صلح |
سبک نوشتاری | شعر نو، غزل، مثنوی |
تأثیرپذیرفته از | حافظ |
همسر(ها) | آلما مایکیال (ا. ۱۳۳۷–ب. ۱۴۰۰) |
فرزند(ان) | ۴ |
خویشاوندان |
|
امضا | |
|
از سلسله مقالات دربارهٔ |
ه. ا. سایه |
---|
مجموعههای شعر |
کهن
نو
|
اشعار نامدار |
|
یادمانها |
|
موضوعات مرتبط |
|
|
درگذشت
هوشنگ ابتهاج در ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان به علت نارسایی کلیه و کهولت سن درگذشت. پیکر او صبح شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱ در باغ محتشم رشت به خاک سپرده شد.
به گفته خودش او هرچهقدر که به زندگی عشق میورزید، به مرگ فکر نمیکرد.
وقتی مسعود بهنود از او پرسید که رابطهاش با مرگ چطور است، پاسخ داد: «شما هیچوقت با مرگ روبهرو نمیشوید. تا زندهاید، زندهاید. اصلا مرگ وجود ندارد. موقع مرگ زنده نیستید. اصلا نمیدانید یعنی چه. از چه میترسید؟ چیزی که هرگز نمیتواند اتفاق بیفتد. تا وقتی شما هستید اتفاق نمیافتد. موقعی اتفاق میافتد که شما نیستید.»
فرهنگ و سیاست
جهانبینی
ابتهاج با اینکه در خانوادهای مرفه و سرشناس متولد شد بعدها همفکر تودهایها شد. هرچند هرگز به عضویت آن درنیامد. با این حال برخی از منتقدان گرایش ابتهاج به سوسیالیسم و حزب توده را باعث تقویت جنبهٔ شاعری او میدانند. با این وجود، در سالهای بعد اشعاری با درونمایههای عرفانی، اخلاقی و مناجات با خدا سرود که عدهای آنها را از نظر پرداخت زبانی به اشعار حافظ نزدیک میدانند.
حزب توده ایران
ابتهاج در گفتگو با مجلهٔ مهرنامه در مهر ۱۳۹۲ دربارهٔ روابطش با حزب توده گفتهاست:
«عضو حزب توده نبودم؛ اما همیشه سوسیالیست بودم و به تودهایها احترام میگذاشتم و رفیق آنها بودم و با آنها همعقیده بودم.»
و در جای دیگر نیز گفتهاست:
«من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم؛ هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست.»
اخراج از کانون نویسندگان ایران
در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم به تعلیق هوشنگ ابتهاج، بهآذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی و برومند بهعلت نقض مرامنامه و اساسنامهٔ کانون گرفتند. این تصمیم درنهایت به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران که بهصورت فوقالعاده برگزار شد، رسید و منجر به اخراج کل عناصر تودهای به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.
زندان
پس از آغاز برخورد دستگاه امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی با سران حزب توده، امیر هوشنگ ابتهاج نیز در اردیبهشت ۱۳۶۲ دستگیر و زندانی شد. او نزدیک به یک سال در زندان بود. او تایید میکند که در برخورد با دادستان وقت انقلاب، شهادت نورالدین کیانوری درباره عضویت ابتهاج در این حزب را رد کرد.
آزادی از زندان
هوشنگ ابتهاج سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگی خاطرات خود را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیاناندیش عنوان کرد. در این کتاب هوشنگ ابتهاج عقاید و نظرات خود را دربارهٔ بسیاری از چهرههای نامدار موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود بیان کرد. او در این کتاب تأیید میکند که آزادیاش از زندان در سال ۱۳۶۳ پس از نامه محمدحسین شهریار به سیدعلی خامنهای، رئیسجمهور وقت، و بیان این نکته که «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشتهها بر عرش الهی گریه میکنند» صورت گرفته است. ابتهاج یک سال پس از زندان آزاد میشود.
ویژگی شعر
غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه میگوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیه، استعارهها و صور خیال بدیع، زبان روان، موزون، خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست. همچنین رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است. از جمله غزلهای برجسته میتوان به این موارد اشاره نمود: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»
اشعار نو او نیز درونمایهای تازه و ابتکاری دارد و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درونمایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی بهبار آورده است. خود او معتقد است برای او اصل عاطفهٔ شعر است.
در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشتهاند، انجام دادهاند که در این بین نامهایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم میخورد. عبدالعلی دستغیب در نقدی سایه را در حلقهٔ دوم شاعران نیمایی؛ آنهایی که پیش از پیوستن به نیما شعرهایی در سبک و قالب سنتی مینوشتند، کنار احمد شاملو، اخوان ثالث و سیروس نیرو قرار داده که حلقهٔ اول را شامل توللی، شمس لنگرودی، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و دیگران میداند و حلقهٔ سوم که شامل سهراب سپهری و منوچهر آتشی و دیگران بوده است. او میگوید:
«پس از شهریور سال ۱۳۲۰ این دو گروه به علاوهٔ گروه سوم به نیما پیوستند. این اتصال البته آنقدرها هم اتفاق بزرگی را رقم نزد؛ یعنی برخی از این شاعران در این مدت یکسری نوآوریهایی انجام دادند اما انگار پیشنهادهای نیما را درست درک نکرده بودند؛ چون ما دیدیم که دوباره برگشتند. سایه از نیما زیاد تأثیر گرفت، شعرهای نیمایی جالبی را نوشت که هنوز هم بعضاً در خاطرهها مانده است اما این اتفاق چندان دوام نیافت. ایشان یک غزلسرا هستند اما امتیازش به نظر من این است که توانسته غزلهایی را با حال و هوای جدید خلق کند. در واقع غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه بخشیده است. از این بابت یک غزلسرای نئوکلاسیک به شمار میرود.»
حافظ
جایگاه غزلهای هوشنگ ابتهاج در شعر معاصر ایران را با اشعار حافظ مقایسه میکنند. او در زندگی خود شعر نیمایی و نوقدمایی و غزل سرود. هوشنگ ابتهاج تاثیرگیری از حافظ و علاقه به او را کتاب حافظ به سعی سایه نشان داده است. او دیوان اشعار حافظ را تصحیح کرد و تلاش کرد بیانی نو ارائه کند.
کارها
سایه هم در آغاز همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد.
سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است اما قالب همان چهارپاره با مضمونی از نوع غزل و بیان احساسات و عواطف فردی، عواطفی واقعی و طبیعی است. مجموعهٔ «سیاه مشق» با آنکه پس از «سراب» منتشر شد شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار میرود.
سایه در مجموعههای بعدی اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پُرتبوتاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود. از نمونه کارهای وی میتوان به آلبوم دستگاه چهارگاه و نغمهٔ افشاری اشاره کرد که در سال ۱۳۵۵ کانون فکری کودکان و نوجوانان به انتشار رساند. در این آلبوم نوازندگان برجسته به شکل تکنوازی و گروهنوازی در گوشههای دستگاهها و آوازهای ایرانی جهت آموزش به نوجوانان علاقهمند اجرا کردهاند. این مجموعه با کمک کامبیز روشنروان پدید آمد.
سایه پس از درگذشت احسان طبری در بهار ۱۳۶۸ مثنوی «قصه خون دل» را به یاد و در رثای او سرود. ترانهٔ «در این سرای بیکسی» از سرودههای هوشنگ ابتهاج است.
در مهر ۱۳۹۵ بیست و سومین جایزه بنیاد موقوفات افشار که در این بنیاد برگزار شد، به هوشنگ ابتهاج اهدا شد. در این جلسه علاوه بر سیدمصطفی محقق داماد و غلامعلی حداد عادل شخصیتهای برجستهٔ فرهنگی چون محمدرضا شفیعی کدکنی، حسن انوری، فتحالله مجتبایی، علیاکبر صالحی، سیدرضا صالحی امیری، احمد مسجدجامعی، عبدالحسین مختاباد و ژاله آموزگار حضور داشتند.
کتابشناسی
- نخستین نغمهها، ۱۳۲۵
- سراب، ۱۳۳۰
- سیاهمشق، فروردین ۱۳۳۲، نسخه نهایی: ۱۳۷۸، انتشارات کارنامه
- شبگیر، مرداد ۱۳۳۲
- زمین، دی ۱۳۳۴
- چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴
- یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر هوانس تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادر نادرپور، گالوست خاننتس و روبن)
- تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰
- یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰
- حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
- آینه در آینه (برگزیدهٔ اشعار)، با گزینش محمدرضا شفیعی کدکنی، ۱۳۶۹
- تاسیان (اشعار ابتهاج در قالب نو)، انتشارات کارنامه، مهر ۱۳۸۵
- پیر پرنیاناندیش (خاطرات سایه در گفتوگو با میلاد عظیمی و عاطفه طیه)، انتشارات سخن، ۱۳۹۱
- بانگ نی، انتشارات کارنامه، ۱۳۹۵
- هدیه (برگزیدهٔ اشعار)، به خط عبدالله فرادی، انتشارات محمود افشار، ۱۳۹۷
از این میان سیاه مشق و تاسیان تنها دفترهایی هستند که ابتهاج با تجدیدنظر در محتوا به چاپهای بعدی رساند. این دو دفتر، مجموعه و چکیدهٔ همهٔ شعرهای اوست. بانگ نی نیز در پاییز ۱۳۹۵ بدون آگاهی او منتشر شد.
موسیقی
او از کودکی به موسیقی و شعر علاقه داشت. گفته خودش حافظه خوبی داشت و آوازهایی را که از رادیو میشنید به راحتی به یاد میسپرد و آنها را مینوشت و با اشعار شاعران کلاسیک ایرانی مقایسه میکرد. او گفته بود «موسیقی اگر نگویم قبل از شعر بود، ولی باعث شناختن شعر شد. او در سال ۱۳۹۷ به بیبیسی فارسی گفت: «یکی از افسوسهای من -هنوز هم در این آخر عمر- غصهام این است که ای کاش به جای شعر، یک اتفاقی میافتاد و من دنبال موسیقی میرفتم».
ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ پس از کنارهگیری داوود پیرنیا سرپرست برنامهٔ گلها در رادیوی ایران و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. مدیریت او در برنامه گلهای جدید فصل مهمی از موسیقی سنتی و کلاسیک ایران را در دهه ۱۳۵۰ رقم زد.
او با اهل موسیقی ارتباط نزدیکی داشت. از جمله با محمدرضا لطفی در سالهای پیش از انقلاب همکاری نزدیکی داشت. محمدرضا لطفی با پشتیبانی او توانست کانون فرهنگی و هنری چاووش را تاسیس کند. بسیاری از خوانندگان سرشناس ایرانی، سرودههای ابتهاج را خواندهاند.
گفتگوها
«در طول چهل و اندی سال دوستی از نزدیک و خوشبختانه بسیار نزدیک، هرگز ندیدم که او هنرمند راستینی، از مردم زمانه ما را به چشم انکار نگریسته باشد. در میان صدها دلیلی که به عظمت او میتوان اقامه کرد، همین یک دلیل بس که او بر چکاد بلندی ایستاده که نیازی به انکار دیگران ندارد و این موهبتی است الهی. متجاوز از نیم قرن است که نسلهای پی در پی عاشقان شعر فارسی حافظههایشان را از شعر سایه سرشار کردند. امروز اگر آماری از حافظههای فرهیخته شعردوست در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود، شعر هیچیک از معاصران زنده نمیتواند با شعر سایه رقابت کند.»
محمدرضا شفیعی کدکنی در بزرگداشت ابتهاج،
نشریهٔ مهرنامه
ابتهاج مهر ۱۳۹۲ در گفتوگویی با محمد قوچانی، مهدی یزدانیخرم و علیرضا غلامی که در مجلهٔ مهرنامه منتشر شد گفته بود: «من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم. هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست. کمونیسم هم یک آرمان دور است. تا بهقول معروف یک انسان تراز نوین ساخته نشود که هرکس به اندازهٔ کارش بخواهد و بهرهمند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست.»
مهرنامه این مصاحبه را نخستین گفتوگوی مطبوعاتی هوشنگ ابتهاج با یک نشریه دانست.
او در این گفتگو دربارهٔ احمد شاملو گفتهاست: «وقتی شاملو مُرد من در مراسمش گریه کردم. یکی از دوستان به من گفت سایه گریه میکنی؟ فکر میکرد من نباید برای شاملو گریه کنم! گفتم این چه حرفی است؟ من برای کدام یک از رفقایم مرثیه ساختهام؟ مهدی اخوان، شاملو، کسرایی، شهریار؟ درد نبودن اینها چنان برای من عظیم است که اصلاً کلمه پیدا نمیکنم.»
مسعود بهنود
مسعود بهنود در گفتگویی از او پرسید که آیا از زندگی راضی است؟ ابتهاج فوری جواب میدهد: «فوقالعاده» و ادامه میدهد: «من این شانس را داشتم که سمفونی نهم بتهوون را گوش کنم… این میز میتواند بگوید من سمفونی نهم را شنیدهام؟ یا بگوید آواز ابوعطای شجریان را شنیدهام؟… آن آواز باورنکردنی است… کجا میتوانستم اینها را بشنوم جز در زندگی؟»
خاطرات
آشنایی با دیگر شاعران
ابتهاج میگوید نخستینبار با احمد شاملو در رشت و کمی پس از سال ۱۳۲۶ دیدار کرد. آنها در این دیدار درباره نیما یوشیج صحبت کردند. او سیاوش کسرایی را مستقل میشناخت.
او میگوید میگوید یک روز پس از انتشار کتاب سراب در سال ۱۳۳۰ در کافه فردوسی نشسته بود که مرتضی کیوان سر میزش میآید و نکاتی را میگوید که نشان میداد در هما روز نخست، کتاب را با دقت خوانده بود. به این ترتیب دوستی میان آنها آغاز میشود. ابتهاج پس از اعدام مرتضی کیوان شعری در وصف او سرود: «کیوان ستاره شد/ تا بر فراز این شب غمناک/ امید روشنی را با ما نگاه دارد… کیوان ستاره بود/ با نور زندگی کرد/ با نور درگذشت».
این چهار نفر در سال ۱۳۳۰ به دیدار نیما یوشیج میروند و ارتباط بین آنها شکل میگیرد. او در توصیف نیما یوشیج گفته بود: «آدم عجیب و غریبی بود. به هیچ شاعر دیگری شباهت نداشت و کارهایش برای ما کاملا تازگی داشت.».
بیلیارد، تفریح جوانی ابتهاج
سایه دربارهٔ تفریحات دوران جوانی خود میگوید: «اساساً چند چیز بود که من هر مصیبتی رو با اونها میتونستم تحمل و فراموش کنم: یکی پیش شهریار میرفتم و یکی بیلیارد بازی میکردم. گاهی روزی چهارده ساعت بیلیارد بازی میکردم. توی بازی بیلیارد میتونستم مرگ مادرم رو فراموش کنم. هر ناکامی رو فراموش کنم. وقتی بیلیارد بازی میکردم انگار که مسخ شده بودم. انگار که ذهن و حافظهٔ من، از من گرفته شده بود. فقط بازی میکردم.»
پیشگویی زندگی آینده
سالها پیش در بیان خاطرهای گفته بود هشت-نُه ساله بوده که یکی از همکلاسیهای او از هوشنگ ابتهاج و دو نفر دیگر میخواهد نام خودشان و نام مادر و نه پدرشان را روی یک برگ کاغذ بنویسند تا شباهنگام نزد پدر برد و آیندهٔ آنان را پیشگویی کند.
آن مرد گویا روحانی و اهلدل بوده و چند مورد را برای هر یک مینویسد. سایه میگوید چون از آن دو نفر بعدها جدا شدم نمیدانم آنچه دربارهٔ آنان گفته بود تحقق یافت یا نه. اما دربارهٔ من گفته یا نوشته بود که آیندهٔ تو با «سخن» گره میخورد و «خانوادهٔ پرجمعیت»ی تشکیل میدهی و «۹۴ سال» زندگی میکنی!
سایه میگوید: «وقتی دو مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی میشناختند و دور-و-برم هم شلوغ است وقتی ۴۹ ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال میکردم ۹۴ که خیلی دور از دسترس است چون زمان ما ۷۰ سال هم زیاد بود و احتمالاً نوشته یا گفته بوده ۴۹ ولی همکلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته ۹۴ و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یکوقت در ۴۹ سالگی از دست بروم!».
این خاطره را روزی در اتومبیل و در بازگشت از مطب پزشکی در میدان آرژانتین تهران برای شفیعی کدکنی نقل میکند و استاد میگوید: «آن دو مورد که محقق شد (هم سخن، هم فرزند و خانواده) پس این سومی هم میشود و همان ۹۴ سال درست است». سایه هم در پاسخ میگوید: «البته اگر نوع رانندگی شما پیشگویی را باطل نکند!».
بدون دیدگاه