باکس آفیس ایران : فیلم «غریبانه» که اکران شد، آدمهای زیادی پایش نشستند. درگیرش شدند و روزها بعد در هوایش ماندند. سکانس آخرش عین بختک میچسبد ته گلوی آدم. و رهایش هم نمیکند. هر چیز اضافهای دربارهش بنویسم، لذت دیدنش را کم میکند. این است که میسپارمش به خودتان تا بروید و یک بار دیگر مرورش کنید.
مگر میشود کسی اهل فیلم و سینما باشد و یادش نیاید که اولین نُتهای عشق و عاشقی را با همین «غریبانه» به چشم دید و لمس کرد. در نگاه ابوالفضل پورعرب به هدیه تهرانی با آن سکانسهای ساده و خودمانی که مخاطب را میبُرد با خودش به دنیای دیگری. که هنر سینما همین است. این که مخاطب را ببرد وسط داستان بنشاند. بین کاراکترها و قصهشان. ببرد پای غمها و خندههایشان.
فیلم «غریبانه» را احمد امینی سال ۱۳۷۶ ساخت. قصهش روایت زندگی جوانی به اسم بزرگ با بازی ابوالفضل پورعرب است که در نمایشگاه ماشین شوهر خواهرش کار میکند. در جریان اتفاقی قصه زندگیاش به خانم دکتر بهرخ ثابتی با بازی هدیه تهرانی گره میخورد. دیالوگهای اولیهشان از یک پیشنهاد و یک قرار و مدار توافقی شروع میشود اما داستانشان به عاشقانه غریبی کشیده میشود که «غریبانه» را معنی میکند.فیلم «غریبانه» که پخش شد، آدمهای زیادی پایش نشستند. درگیرش شدند و روزها بعد در هوایش ماندند. هدیه تهرانی برای دومین بار روی پرده نقرهای نقشآفرینی میکرد.
قبل از آن در فیلم «سلطان» به کارگردانی مسعود کیمیایی بازی کرده بود و هواداران سینما با پدیده تازهای به نام «هدیه تهرانی» آشنا شده بودند. حالا مقابل ابوالفضل پورعرب بود. در عاشقانهای که آن روزها و در آن فضایی که عشق و دوست داشتن معنای دیگری داشت؛ کلمات کوتاه، گره خوردن آنی نگاهها و المانهای کوچک و مثل امروز اینقدر گلدرشت نشده بود. «غریبانه» دلهای زیادی را لرزاند. از همان روزها بود که مخاطبان سینما هدیه تهرانی را «هدیه»ای به دنیای سینما تعبیر کردند و هنوز هم بعد از این همه سال و این همه فیلم و سریال، هدیه هنوز همان است؛ همانقدر محبوب، همانقدر پُرطرفدار.
سکانس آخر «غریبانه» اما عین بختک میچسبد ته گلوی آدم. و رهایش هم نمیکند. هر چیز اضافهای دربارهش بنویسم، لذت دیدنش را کم میکند. این است که میسپارمش به خودتان تا بروید و یک بار دیگر مرورش کنید. بعدش هم که تیتراژ بالا میآید با ترانهی دلنشین رضا اشعاری، صدای گرم حمید غلامعلی و تنظیم درجه یک فریبرز لاچینی؛ که میخواند «چه سخته بیتو رفتن، چه سخته بیتو موندن، نمیشه این جدایی باورِ من…»
بدون دیدگاه