تیتراژ

«مارکوپولو» و خاطره مرموز یک تیترا

به گزارش باکس افیس ایران:  تیتراژ ابتدایی انیمیشن-مستند «مارکوپولو» بی‌تردید از آن دسته تیتراژهایی است که هم تماشایش برای ما عجیب و غریب بود و هم ملودی موسیقی‌اش دربرگیرنده حس و حال خاصی بود.

علیرضا سعیدی: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش می‌کند با انتخاب عناصر، فرم‌ها و چینش‌ها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکته‌سنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته می‌شود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور می‌کند.

آنچه بهانه‌ای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروری‌بر ماندگارترین و خاطره‌سازترین موسیقی‌های مربوط به برخی برنامه‌ها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع دوباره به آن‌ها برای ما در هر شرایطی می‌تواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطره‌بازی که پس از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ استقبال مخاطبان، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطره‌بازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سال‌هایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.

در هفتاد و ششمین شماره از این روایت رسانه‌ای به سراغ موسیقی تیتراژ یک انیمیشن – مستند به نام «ماجراهای مارکوپولو» رفتیم که بدون تردید یکی جذاب‌ترین و تماشایی‌ترین انیمیشن‌های دهه شصت یا تخصصی‌تر «انیمه» هایی بود که به دلیل ساختار فنی و محتوایی که در آن دوران کمتر تجربه می‌شد، از مفید ترین کارتون‌های ویژه نسل نوجوان به حساب می‌آمد. ساختاری که ترکیبی از فیلم‌های مستند و کارتون بود و عملاً می‌توانست به عنوان یک پروژه مفید آموزشی برای مخاطبان نوجوان آن سالهای تلویزیون کارکرد داشته باشد.

به ویژه اینکه در این چارچوب از کشور ایران به عنوان یکی از سفرهای تجاری – توریستی مارکوپولوی واقعی یاد می‌شد و ما که مخاطبان این کارتون بودیم حس و حال جالب توجهی را از پس یک انیمیشن ژاپنی تجربه می‌کردیم که توانست اینچنین در یاد و خاطره ما بماند. البته بماند که در همین اواخر هم تعدادی از سازندگان آنونس های تبلیغاتی تلویزیون در تبلیغ یک شامپو سعی داشتند با عبارت «مارکو برایمان چه آوردی؟» نقبی به خاطره سازی جذاب نوجوان‌های دهه شصتی با استفاده از سفرهای مارکوپولو بزنند اما همه می‌دانیم که این مارکوپولو دوست داشتنی ما کجا و این مارکوپولوی فیک و تاجرمسلک در تبلیغات شامپو کجا…!

«مارکوپولو» و خاطره مرموز یک تیتراژ/ صداهایی که دیگر نیستند

آن هنگام که در موسیقی ابتدای تیتراژ که به شدت دربرگیرنده نوای محزون و مرموزی بود، مارکوپولوی قصه ما با یک شنل باشکوه مشکی رنگی که جریان باد ابهت آن را دو چندان می‌کرد با آن چشمان مشکی و درشتش کهاز شیرینی‌ها و تلخی‌های موسیقی تیتراژهای کارتون‌های دهه شصت هرچه بگوییم کم گفتیم. موسیقی‌هایی که در آنِ واحد ما را یاد مشق نوشتن هایی می‌انداخت که در هر شرایط تماشای کارتون را برایمان دلهره آور می‌کرد. اما این چه دلهره و اضطرابی بود که بعد از گذشت چند دهه از ساخت چنین آثاری و موسیقی‌هایش از آن به عنوان نوستالژی و خاطره‌ای یاد می‌کنیم اما انگار شیرینی‌هایش از تلخی اش ماندنی‌تر است ژاپنی‌ها در خلق شخصیت‌هایی با این مشخصات فیزیکی استادند به افقی می‌نگریست و سپس جناب ناصر ممدوح با آن صدای مانای خود که خداوند سلامت نگهدارتشان، می‌گفت: «ماجراهای مار کوپولو»؛

موسیقی غم انگیز قصه ما ادامه پیدا می‌کرد و خط درشت ژاپنی بیننده را به تماشای قصه‌های پرفراز و نشیب یک انیمه براساس واقعیت دعوت می‌کرد و در همین اثنا بود که نقش ونگاره های از دل تاریخ برآمده که عمدتاً مبتنی بر نشانه‌های تاریخی مکان‌های در مسیر سفرمارکوپولو از جمله ایران بود به تماشاگر نوید تماشای سریالی را می‌داد که می‌توانیم از آن بیاموزیم و در نهایت آن گل شقایق قرمز که با تند کردن مسیر رشدش می‌رفت و وصل می‌شد به مسیر اصلی داستان ماجراهای مارکوپولو که موسیقی تیتراژش بدجور به دل می‌نشست.

سریال انمیشن – داستانی «ماجراهای مارکوپولو» بنا به آنچه در بانک‌های اطلاعاتی موجود در اینترنت وجود دارد، نام انیمه ای ژاپنی است که براساس سفرهای مارکوپولو تاجر و جهانگرد ایتالیایی توسط دو شرکت «مدهاوس» و «ام کی» در ۴۳ قسمت ۳۰ دقیقه‌ای تولید و بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۰ از شبکه «ان اچ کی» ژاپن پخش شد. مجموعه‌ای که قسمت‌هایی از آن نیز در اوایل دهه شصت خورشیدی آن هنگام که بیشتر ما فقط از نعمت تلویزیون‌های سیاه و سفید بهره مند بودیم از برنامه کودک و نوجوان شبکه دو تلویزیون خودمان پخش شد.

داستان پرفراز و نشیب سریال «ماجراهای مارکوپولو» با آن دوبله‌های شاهکارش به مدیریت ناصر ممدوح هم از این قرار بود که نیکولو پولو، بازرگان ونیزی، پس از ۱۳ سال همراه با برادر خود ماتئو با پیامی از قوبلای خان، خاقان چین، به زادگاه خود باز می‌گردد و از مرگ همسرش باخبر می‌شود. مارکو پولو در ابتدا روی خوش به او نشان نمی‌دهد زیرا پدرش را مقصر این اتفاق می‌داند ولی با سخنان عمه‌اش فلورا این ارتباط به گرمی گراییده و مارکو راغب به همسفر شدن با آن‌ها می‌شود. پیش از سفر نیکولو پولو به واتیکان رفته و خواسته‌های خان بزرگ را مطرح می‌کند. کوبلای خان به منظور گسترش رابطهٔ دو کشور خواهان فرستاده شدن دو راهب آشنا به هنرهای ۷ گانه و مقداری از روغنیست که بر سر مزار مقدس می‌سوزد. راهبان در ابتدا این امر را توهین به مقدسات قلمداد کرده و با خواستهٔ خان مخالفت می‌کنند ولی سرانجام پولوها با ۲ راهب و روغن مقدس در سال ۱۲۷۱ میلادی به سمت چین حرکت می‌کنند.

«مارکوپولو» و خاطره مرموز یک تیتراژ/ صداهایی که دیگر نیستند

در طول مسیر ماجراهای گوناگونی برایشان روی می‌دهد و مارکو تمام این موارد را یادداشت کرده و نقشهٔ مسیر راه‌هایی که پیموده‌اند را می‌کشد. سرانجام پولوها به مقصد رسیده و به بارگاه قوبلای خان شرفیاب می‌شوند. البته دیگر آن دو راهب را همراه ندارند ولی توانسته‌اند روغن مقدس را با خود بیاورند. قوبلای خان شیفتهٔ هوش مارکو پولو می‌شود زیرا او می‌تواند ابتدای تنهٔ درخت زرینی که خوردنش عمر را جاودان می‌سازد را از انتهای آنکه سمی است مشخص نماید و او را به خدمت خود می‌گیرد. اما صدراعظمِ خان آچمد از این موضوع ناخرسند است و با کارشکنی سعی در غیرقابل اطمینان نشان دادن مارکو پولو دارد ولی سرانجام خودش به دست یکی از دشمنانش کشته می‌شود.

سال‌ها می‌گذرد و نیکولو و ماتئو پولو دلتنگ وطنشان می‌شوند و می‌خواهند بازگردند، مارکو از خان بزرگ تقاضا می‌کند تا به هر ۳ شأن اجازهٔ رفتن دهد ولی خان مخالفت کرده و می‌گوید تنها پدر و عموی مارکو اجازهٔ رفتن دارند و او باید بماند. سرانجام با رفتن مارکو نیز موافقت می‌شود ولی او درکنارش باید مأموریتی دیگر را نیز به پایان برساند و آن همراهی شاهزاده خانم کوکاچین تا ایران و دربار ارغون شاه است. بالاخره پولوها به اروپا می‌رسند. پس از مدتی مارکو می‌خواهد که دوباره به چین باز گردد ولی برخلاف ۲۵ سال پیش که سفرش با موفقیت به انجام رسید، این بار او گرفتار شورشیان جنووا می‌شود که با دولت ونیز در ستیزند و به زندان می‌افتد. در آنجا مارکو یادداشت‌ها و خاطرات سفرش به شرق را در قالب کتابی با عنوان «سفرهای مارکو پولو» به رشتهٔ تحریر در می‌آورد که راهنمایی می‌شود برای بازرگانان تا مسیر بهتری را در طول جادهٔ ابریشم برگزینند و دیگران تا با مشرق زمین آشنا شوند.

اما یکی از نکات قابل توجه این انیمیشن خیلی جدی دهه شصتی ها که در اول این گزاره رسانه‌ای هم به آن اشاره‌ای شد، موسیقی متن و تیتراژ سریال بود که سازنده آن کسی نبود جز جناب «کی اوگورا» و «کوسوکه اونوزاکی» است که در استودیوی شرکت «کیتی رکورد» ضبز شده است. البته از این نکته هم نباید غافل بود که دو آهنگ با کلام هم برای تیتراژ ابتدایی و انتهایی نسخه اصلی مجموعه در نظر گرفنه شده بود که به سال ۱۹۸۰ در قالب نوارکاست با صدای «کویچی کاوازو» در استودیوی شرکت «نیپون – کلمبیا» ضبط شده است. فرآیندی که بینندگان آن سالهای تلویزیون طبیعتاً و مانند ممیزی‌های آن دوران کارتون‌های تلویزیون از شنیدن آن بی بهره مانند. اما همین تیتراژ نوستالژیک ابتدایی سریال ما را بس که یک دنیا برایمان خاطره سازی کرد.

اثری تمام نشدنی که ما ایرانی‌ها می‌شنیدیم اثر کوسوکه اونوزاکی است. یعنی بخشی از تِم و نوای قطعه «آغاز سفر طولانی» در طرف آلبوم نوارکاستی که به آن اشاره شد اما ما از آن به عنوان تیتراژ ابتدایی سریال مارکوپولو می‌شناسیم. روایتی محزون و غم انگیز که اگر صدسال دیگر هم از ساخت و تولید این مجموعه بگذرد ما آدم‌های دهه پنجاه و شصت مارکوپولوی معروف را با این موسیقی می‌شناسیم.

از شیرینی‌ها و تلخی‌های موسیقی تیتراژهای کارتون‌های دهه شصت هرچه بگوییم کم گفتیم. موسیقی‌هایی که در آنِ واحد ما را یاد مشق نوشتن هایی می‌انداخت که در هر شرایط تماشای کارتون را برایمان دلهره آور می‌کرد. اما این چه دلهره و اضطرابی بود که بعد از گذشت چند دهه از ساخت چنین آثاری و موسیقی‌هایش از آن به عنوان نوستالژی و خاطره‌ای یاد می‌کنیم اما انگار شیرینی‌هایش از تلخی اش ماندنی‌تر است.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند