اسپاسم و رویای نیمه جان / هنر و تجربه

باکس آفیس ایران : صحرا اسداللهی و آرمین اعتمادی کارگردان‌های فیلم‌های کوتاه «اسپاسم» و «رویای نیمه جان» درباره فیلم‌هایشان و اکران آن در بسته نوروزی «هنروتجربه» توضیحاتی ارایه کردند.

«اتاق فرار» عنوان بسته فیلم کوتاه نوروزی گروه سینمایی «هنروتجربه» است که اکران خودش را هفته پایانی اسفند ماه ۱۴۰۲ آغاز کرد و قرار است تا ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ نیز ادامه داشته باشد. بسته فیلم کوتاه «اتاق فرار» شامل فیلم‌های کوتاه «اسپاسم» ساخته صحرا اسداللهی، «نفس نکش» ساخته میلاد نسیم سبحان، «رویای نیمه جان» ساخته آرمین اعتمادی، «مورس» ساخته روناک جعفری و «گوشت تلخ» ساخته فرید حاجی است که در قالب یک فیلم سینمایی ۱۰۴ دقیقه‌ای در سینماهای منتخب «هنروتجربه» اکران می‌شود. در تعطیلات نوروزی نیز این بسته فیلم کوتاه در استان‌ها از جمله شیراز، اصفهان و یزد اکران خود را تجربه کرد که با استقبال خوبی مواجه شد.

 

لطفاً درباره ایده ساخت فیلم کوتاه «اسپاسم» و «رویای نیمه جان» و این‌که این آثار در کجای مسیر فیلمسازی‌تان قرار می‌گیرد، توضیح دهید.

 

صحرا اسداللهی : ساخت فیلم را با فیلم مستند شروع کردم و مستندساز محسوب می‌شدم که شاید مهمترین اثر مستندم، «تست دوربین» باشد که بعد از آن تصمیم گرفتم فضای فیلم داستانی را نیز تجربه کنم اما همان‌طور که «اسپاسم» را دیدید، فیلم داستانی من باز هم فضایی شبیه به مستند دارد چراکه خیلی زیاد به فضاهای ناتورال و رئال و به این‌که همه چیز در جای خود و واقعی باشد، بسیار گرایش دارم. به همین دلیل فیلم داستانی را نیز تجربه کردم اما با حفظ چارچوب‌های فیلمسازی مستند. همچنان‌که فیلم جدیدم با عنوان «به نوبت» نیز فضایی شبیه به مستند دارد.

 

آرمین اعتمادی : من نیز به شخصه فیلم مستند را خیلی دوست دارم اما رویکردم در سینما برعکس صحرا است. من در ساخت فیلم‌هایم به ناخودآگاه و مسایل روانشناسی خیلی علاقه‌مندم و فکر هم می‌کنم جای آن در سینمای ایران خالی است، یعنی ریشه برخی مسایل، مشکلات و آسیب‌های واقعی اجتماعی را می‌توان در مسایل کودکی و شخصی‌تر آدم‌ها جست‌وجو کرد. به همین دلیل به سینمای غیررئالیستی و سینمایی که کمی با چاشنی خیال همراه باشد، علاقه دارم و دوست دارم از فضاهای روزمره و عادی فاصله بگیرم.

اما ایده «رویای نیمه جان» نیز همچون آثار قبلی‌ام از یک تصویر می‌آید؛ دختری را دیدم که در حال دویدن در خیابان است و دایما در حال نگاه کردن به پشت سرش است و از همین جا قصه «رویای نیمه جان» شکل گرفت و شروع به ادامه دادن کردم. اتفاقی که در این فیلم می‌افتد، خیلی شبیه به زندگی خودم است؛ من هم تحصیلات متفاوتی غیر از سینما داشتم (کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک از دانشگاه شریف) و از همان زمان به این موضوع فکر می‌کردم که این زندگی که می‌خواهم نیست! در انتخاب این رشته، بدون اینکه به آن فکر کنم، فضای خانواده تاثیرگذار بود چون همه مکانیک خواندند. این رویاپردازی در محیط دانشگاه شکل گرفت چون دانشگاه شریف فضای خشکی دارد و دوستان هنری هم نداشتم اما علاقه‌ای که به نوشتن و فیلمسازی داشتم سبب شد از ۲۵ سالگی به سینما وارد شوم. البته گفتنی است که از حدود ۱۰ سالگی داستان‌های بچگانه می‌نوشتم و حتی شب‌های کنکور در حال نوشتن داستان کوتاه بودم. این فضا یعنی دوگانگی زیست با آن‌‎چه که دوست داشتم، همیشه در ذهنم بود و دستمایه ساخت «رویای نیمه جان» شد که زنی با کودکی خود مواجه می‌شود و…

 

چرا این‌قدر به فضای مستند علاقه دارید؟

 

صحرا اسداللهی : من فکر می‌کنم در مستند، فیلمساز و آدم‌هایی که در آن هستند، عملکرد از قبل تعیین شده‌ای ندارند و این آثار از زندگی و زیست واقعی آدم‌ها نشأت می‌گیرد. در واقع فیلمساز به کاراکتر دیکته نمی‌کند که چه کند و اتفاقات خودشان پیش می‌روند و همین موضوع برایم جذابیت دارد.

 

 چه اتفاقی افتاد که «اسپاسم» را با این ایده و توجه به زنان بازیگر ساخته‌اید؟

 

«اسپاسم» به نظرم برای هر کسی که فضای سینما را تجربه کرده به ویژه زنان، قابل لمس است و به اعتقاد من، ادای دینی برای تمامی بدبختی‌هایی است که در این مسیر تجربه می‌کنیم و در انتها، باید به این فکر کنیم که آیا این همه اتفاق، واقعاً ارزش حضور در سینما را دارد!؟

 آقای اعتمادی آیا فیلم جدیدتان را نیز با همان رویکرد روانشناسی می‌سازید؟

آرمین اعتمادی : از ابتدا، بنا داشتم سه گانه‌ای کوتاه با همان رویکرد دوگانگی در زیست انسان بسازم که البته «رویای نیمه جان» بخش دوم آن است و اولی نیز فیلم کوتاه «زنی که می‌خندد» بود که در سال ۱۳۹۸ تولید شد. فیلم سومم را نیز در صورتی که سرمایه‌اش جور شود، با همین رویکرد خواهم ساخت. در فیلم سوم نیز همچون ۲ فیلم دیگر، کاراکتر اصلی زن است و در فضای متضاد با زندگی‌اش، انگار در فضای واقعیت مجازی در حال زندگی است.

 خانم اسداللهی چطور شد از بازیگری به سمت فیلمسازی سوق پیدا کردید؟ یا اینکه فیلمساز بودید بعد بازیگر شدید؟

اسداللهی: من ابتدا مجری بودم! در برنامه «صبح بخیر ایران» حدود سال‌های ۱۳۹۰ گزارش تهیه می‌کردم. خیلی از روش تهیه گزارش آن برنامه دل خوشی ندارم؛ چراکه از گزارشگر فقط تصویر میکروفن را می‌گرفتند و وقتی که من خودم را کمی در قاب قرار می‌دادم، مدام تذکر می‌گرفتم. بعد از آن بود که به کلاس‌های استاد سمندریان رفتم تا بازیگر شوم و الان هم در کنار فیلمسازی، بازیگری دغدغه اولم است و تمام تلاشم در روتین زندگی این است که بازیگری‌ام را رشد دهم و تقویت کنم.

چرا فیلمسازی می‌کنید؟

به دلیل پیشنهادهای بد بازیگری که دارم! یعنی یا باید نقش‌های بد در فیلم‌های بد بازی کنم یا باید بازیگری را کنار بگذارم. اغلب این نقش‌ها، نقش‌هایی هستند که زیرلایه ندارند و وقتی این نقش‌ها را بازی کنم، بد به نظر می‌رسم. همچنین اینها، نقش‌هایی نیستند که بشود در مورد آنها تأمل کرد و چالش‌های ذهنی برایم ایجاد کند. البته در فیلم‌های سینمایی نقش‌های خوبی به من پیشنهاد شده است. با خودم فکر کردم که ۲ راه بیشتر ندارم؛ یا بیکار و منتظر بمانم یا فیلم بسازم که من دومی را انتخاب کردم و بسیار لذت‌بخش است.

در فیلم آخری که ساختم، کاراکترها پیرمرد و پیرزن هستند و خودم نقشی در فیلم ندارم اما آن‌قدر از پروسه نوشتن و ساخت آن لذت بردم، فکر کردم چه کار خوبی را صورت داده‌ام اما خب اولویت اول و دوم و سومم، بازیگری است. (با خنده) هدفم این است به رشدی برسم که وقتی خودم را می‌بینم، دوست داشته باشم.

 پس ممکن است فیلمسازی را برای رسیدن به این هدف رها کنید؟

به هیچ وجه فیلمسازی را رها نمی‌کنم. حتی امسال قصد دارم فیلم سینمایی بسازم و فیلمنامه‌اش در حال بازنویسی است. فیلم‌های کوتاه من («تست دوربین»، «اسپاسم» و «به نوبت») نیز را می‌توان همچون سه‌گانه‌ای در نظر گرفت. در فیلم کوتاه اولم «تست دوربین» که درباره بچه‌ای است که نمی‌تواند شناسنامه بگیرد، جرقه‌ای در ذهنم خورد که درباره‌اش تحقیق کردیم و به فیلمنامه یک فیلم سینمایی رسیدیم.

«بازیگری و مسیر بازیگری» چالش و دغدغه ذهنی شما در ساخت فیلم «اسپاسم» بوده است. آیا دوست دارید مردم بیشتر در موردش بدانند؟

من اساساً خیلی مخالف این هستم که می‌گویند حرفه بازیگری، حرفه بی رحم و ناسالمی است، من اصلاً منظور و هدفم در فیلمسازی نمایش این بعد نیست کمااینکه در «اسپاسم» هم دیدید که این‌گونه نیست و آدم‌های اطراف کاراکتر، بی رحم و متجاوز نبودند. همه حرفم این است که آدم‌ها تا کجا اجازه دارند یک شخص را به بهانه سپردن یک نقش، اذیت کنند.

فیلمسازانی چون زنده یاد عباس کیارستمی هم برای بازی گرفتن از بازیگرِ نابازیگرش، چالش‌هایی را برایشان پدید می‌آوردند. آیا به این نوع شیوه بازی گرفتن انتقاد دارید؟

انتقاد ندارم، بلکه سوال دارم که چرا این‌گونه عمل می‌کنند و به خود اجازه می‌دهند یک شخص را در شرایطی بد قرار دهند و به این فکر نمی‌کنند که بعداً چه بر سر روان آن بازیگر می‌آید. اما در هر حال چون بازیگری دغدغه و اولویت اول من است، در فیلم‌هایم نیز به آن پرداختم؛ در «تست دوربین» که خیلی زیاد، در «اسپاسم» هم و در «به نوبت» هم به شکلی دیگر.

آقای اعتمادی، ارتباط دادن فضای ذهنی که شما قصد دارید به کمک آن فضایی متفاوت را رقم بزنید و آن چیزی که موضوعی عمومی را رقم می‌زند، چطور در «رویای نیمه جان» شکل می‌گیرد؟

اعتمادی: می‌شود از دریچه‌ای متفاوت به موضوعاتی آشنا نگاه کرد؛ برای مثال مساله ناخودآگاه و فضای ذهنی که من مطرح کردم در نظر بگیرید. مسایل روزمره و رفتارهای آدم‌ها ریشه در یک‌سری مسایل دیگر دارد که در ظاهر به نظر نمی‌آید. یعنی رویکرد آسیب‌شناسانه‌ای که از طریق آن می‌خواهم یک‌سری معضلات را نمایش دهم، از دریچه ذهنی نشان می‌دهم به جای اینکه بخواهم به صورت عینی آنها را نمایش دهم. یک‌سری مسایل در پس ذهنی ما وجود دارد که خودمان هم از آنها اطلاع نداریم؛ ناخودآگاه، کودکی و تربیتی که داشتیم و برخی اتفاقات کوچک در زندگی سبب می‌شود چیزی که الان هستیم، باشیم.

 

 این فضای ذهنی را تا کجا پیش می‌برید؟ به این معنی که چقدر فضایی تجربه‌گرا خواهد داشت؟

من به قصه‌گویی نیز علاقه دارم و حتی با یکی از دوستانم فیلمنامه سینمایی نوشتم که فضایی کاملاً اجتماعی و قصه‌گو دارد. دوست دارم بین این داستان، مرزی را پیدا کنم؛ در سینمای بلند، مساله قصه و مخاطب جدی‌تر است اما یکی از خوبی‌های فیلم کوتاه هم این است که همیشه راحت‌تر می‌توان در آن تجربه کرد و کاری را که نمی‌توان در سینمای بلند کرد، در فضای فیلم کوتاه تجربه کرد.

اگر بتوانم در سینمای بلند، به یک مسیر بینابینی برسم خیلی برایم ایده‌آل است؛ یعنی قصه بگویم اما به شیوه خودم عمل کنم یعنی از فضای کلاسیک فاصله بگیرم ولی در عین حال جذابیت‌های دراماتیک را حفظ کنم. اتفاقاً من احساسم این است که موضوعات زندگی می‌توانند ساده باشند اما ریشه‌ها و دلایل آنها پیچیده‌تر از آنی هستند که فکر می‌کنیم.

چطور شد فیلم‌های کوتاه تان را برای اکران در «هنروتجربه» فرستادید؟

اسداللهی: من روز آخر متوجه شدم که در لیست قرار دارم، چون برای گرفتن مجوز نمایش دیر اقدام کردم و خیلی دیر، این مجوز برای من صادر شد. اعتراف می‌کنم اولین هدفم از ساخت فیلم این است که در کشور خودم و برای مخاطبان ایرانی نمایش داده شود، چون درباره دغدغه‌ای فیلم می‌سازم که در این کشور اتفاق می‌افتد هرچند ممکن است در هر جایی از دنیا نیز اتفاقی مشابه «اسپاسم» بیفتد.

بنابراین خیلی استقبال می‌کنم تا اکران‌های داخلی را تجربه کنم و اگر «هنروتجربه» هم تمام شود، قطعاً راهی برای اکرانی دیگر پیدا می‌کنم. دیدن فیلم‌هایم در کشورم بسیار برایم مهم است، همان طور که حضور در جشنواره‌های مختلف هم می‌تواند جذاب باشد. مردم عادی که در سینما بسیار با فیلم‌های ما ارتباط برقرار می‌کنند. در جشنواره سئول نیز تمامی زنان حاضر در سالن با فیلم ارتباط گرفته بودند؛ یک فیلمساز به نظر من چیزی غیر از این نمی‌خواهد.

اعتمادی: من نیز قشر مخاطبان برایم جالب بودند؛ مخاطبانی که لزوماً سینمایی نیستند هم فیلم من را دوست داشتند و ارتباط برقرار کردند. از آن‌جایی که ارتباط با مخاطب یکی از مهمترین دغدغه‌ها است، من هم همچون صحرا دوست دارم اولین جایی که فیلمم نمایش داده شود، در کشور خودم باشد چون مساله‌ای را که به آن پرداختم و با آن زیست می‌کنم، از فرهنگ خودم برداشت کرده‌ام.

یک اتفاق جالب هم برای الهه بخشی (بازیگر اصلی «رویای نیمه جان») افتاد؛ او در خیابان در حال راه رفتن بوده که یک نفر او را خطاب قرار داده که بازیگر «رویای نیمه جان» است. این اتفاق این قدر جالب بود که الهه بخشی هم متعجب شده بود و می‌گفت تا به حال نشده که یک مخاطب من را از بازی در فیلم کوتاهم یاد کرده باشد!

 

اسداللهی: این نشان‌دهنده میزان آگاهی است که در حال تزریق به جامعه است، چون واقعاً اعتقاد دارم که اگر مخاطبان عادی فیلم‌های کوتاه را ببینند، دیگر به تماشای فیلم‌های بلند نمی‌روند. بارها اتفاق افتاده که در یک زمان بازی در یک فیلم کوتاه و یک فیلم بلندی که در سلیقه من نیست، به من پیشنهاد شده است که به دلیل علاقه‌ای که به فیلم کوتاه دارم، آن را انتخاب کرده‌ام در صورتی که در فیلم‌هایی که سلیقه من نیستند، پول هست و در فیلم کوتاه، دستمزد خاصی نیست.

درباره نام گذاری بسته فیلم کوتاه هم صحبت کنید. چرا «اتاق فرار»؟

اعتمادی: یک تصمیم جمعی بود. به معنای گریزگاهی است که کاراکترهای فیلم‌ها انگار در فضایی قرار گرفتند که از واقعیت فرار می‌کنند. در فیلم صحرا، کاراکتر در حال جست‌وجوی آرزوهایش است، در بقیه فیلم‌ها نیز مساله فرار کردن از یک چیزی چه به دلیل دور شدن و چه به دلیل لذت بردن، مفاهیمی چندگانه را در خود دارد. ضمن اینکه احساس کردیم می‌تواند واژه آشنا و جالبی برای مخاطبان باشد و به کنجکاوی برانگیز بودن آن نیز فکر کردیم.

اسداللهی: در انتخاب اسم بسته، پیشنهادهایی از سوی همه اعضا بود و در انتخاب آن چالش داشتیم که در نهایت به این اسم رسیدیم. اکران ۵ فیلم در یک بسته، برای من حداقل تجربه تمرین انعطاف پذیری داشت، تجربه‌ای که تنها یک پنجم اجازه تصمیم گیری داری، خودش تجربه جالبی بود.

با توجه به اینکه بسته فیلم‌های شما در اکران نوروزی «هنروتجربه» است، اگر دوست دارید آرزویی در سال جدید داشته باشید، بفرمایید.

اسداللهی: امیدوارم سال جدید برای همه مردمان سرزمینم به ویژه زنان، سالی پر از خوشحالی باشد، چراکه سال قبل متوجه شدم کار و جایزه نمی‌تواند تضمینی برای خوشحالی باشد. به سال جدید بسیار امید دارم.

اعتمادی: آرزوی سلامتی و حال خوب در سال جدید برای مردم دارم و امیدوارم سال نو شروع اتفاقات خوبی برای همه باشد. امیدوارم سختگیری‌ها در سینما کمتر شود و هر کسی با تفکر مختلف بتواند فیلمش را بسازد. امیدوارم همه کار کنند تا به اعتلای کشور و اتفاقات خوب بیانجامد.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند