آنالیز فصل چهارم «زیرخاکی» به بهانه پایان این سریال

به گزارش باکس آفیس ایران، درباره فصل چهارم «زیرخاکی» نظرهای متفاوتی وجود دارد. اکثر مخاطبان از آن تعریف و تمجید کرده و نوشته‌اند که اشتیاق زیادی برای دنبال کردنش دارند اما برخی معتقدند «زیرخاکی» در فصل چهارم انسجام خاصی ندارد و موقعیت‌های کمدی آن به اندازه قبل جذاب نیست. به بهانه پایان این فصل، نقاط قوت و ضعف آن را مرور می‌کنیم.

یکی از ویژگی‌های جذاب زیرخاکی بازی پژمان جمشیدی و ژاله صامتی بود.

جذابیت بازی‌ها : یکی از مهمترین عناصر جذابیت «زیرخاکی»، از همان نقطه شروع فصل یک، به خاطر دو کاراکتر اصلی آن یعنی فریبرز و پریچهر بود. این زوج با ویژگی‌های شخصیتی منحصربفردشان توانستند سه فصل جذاب را کنار هم پیش ببرند. طبیعتا در فصل چهاردهم بخش مهمی از موفقیت سریال، به بازی پژمان جمشیدی و ژاله صامتی کنار هم برمی‌گشت. آنها به‌خوبی از پس چالش‌های جدیدی که در این فصل پیش رویشان قرار می‌گرفت برآمدند و بازی‌شان را با موقعیت‌های جدید تطبیق می‌دادند. موقعیت‌هایی مثل دزدی از بانک و از دست رفتن حافظه و … با اینکه جدید به نظر نمی‌رسیدند و بارها در کمدی‌های مختلف شاهدشان بوده‌ایم، اما توسط این بازیگرها به قدری بامزه ایفا شدند که ذره‌ای احساس نمی‌کردیم داریم آنها را در موقعیت‌هایی تکراری می‌بینیم.

خلق موقعیت‌های متنوعی که فریبرز در آن گرفتار می‌شد یکی دیگر از ویژگی‌های فصل چهارم بود.

تنوع خرده روایت‌ها : ماجرای اصلی فصل چهار به تلاش فریبرز باغ‌بیشه برای پیدا کردن قبرستانی که چمدان را در آن مخفی کرده است برمی‌گشت. او از ابتدا تا انتها مدام تلاش می‌کرد ردی از این قبرستان پیدا کند و در مسیر این جستجو سر از موقعیت‌های مختلف در می‌آورد و وارد خرده‌روایت‌هایی جدید می‌شد. از ورود اشتباهی فریبرز به یک روستا گرفته تا تصمیم برای بازیگر شدن و قرار گرفتن در موقعیت دستبرد به بانک و سردرآوردن از زندان و سفر دریایی و … همگی باعث شدند فصل چهار رنگ‌وبوی متنوعی داشته باشد و در هیچ نقطه‌ای خسته‌کننده نباشد. درواقع می‌توان به لحاظ تنوع خرده‌روایت‌ها، «زیرخاکی۴» را اثری موفق نسبت به سایرین دانست.

در فصل چهارم جلیل سامان نقیبی هم به مسائل روز جامعه زده بود.

نقد شرایط جامعه: جلیل سامان از فصل یک «زیرخاکی» با قرار دادن فریبرز در موقعیت‌های مختلف، بخش‌هایی از تاریخ ایران را در دهه پنجاه و شصت به تصویر می‌کشید و گهگاه در این بین نسبت به برخی اتفاق‌ها، عزل و نصب‌ها و … با رویکردی منتقدانه مواجه می‌شد. اینبار هم در «زیرخاکی» با مسائلی از این دست مواجه بودیم. وضعیت روستای محروم ابتدای سریال، وعده‌ووعیدهایی که مبنای مشخصی ندارند، تصمیم‌های اشتباه توسط افرادی غیرمتخصص که سر جای خودشان نیستند یا قرار گرفتن شخصیت‌هایی با پیشینه‌های نادرست در جایگاه مدیر یا رئیس یک سازمان و … همگی جزو نکات مهم این فصل بودند. درواقع «زیرخاکی ۴» هم مثل سایر فصل‌ها، حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.

پایان فصل چهارم به گونه‌ای بود این احتمال را به وجود آورد که پرونده زیرخاکی برای همیشه بسته شده است.

پایان‌بندی : هر فصل از «زیرخاکی» در جایی به پایان می‌رسید که فریبرز باغ‌بیشه کیف سکه‌ها را در جایی مدفون می‌کرد و در ابتدای فصل بعد، با رفتن سراغ جای گنج، وارد ماجرای جدیدی می‌شد. در فصل چهار، بالاخره فریبرز در قسمت پایانی به سکه‌ها رسید. چمدان را در دست ‌گرفت و همراه پریچهر خوش و خرم از صحنه دور شد اما صحبت‌های پریچهر درباره دردسرهایی که کشیده‌اند و اینکه سکه‌ها به آنها تعلق ندارد و فرزند دومی که در راه است و … باعث شد بالاخره فریبرز تصمیم بگیرد به ظاهر از سکه‌ها دست بکشد. درست است که سکانس پایانی و تصمیم فریبرز آنهم بعد از چهار فصل مقداری عجولانه به نظر می‌رسید و چندان باورپذیر نبود اما بهرحال ماجرا به اینجا ختم شد که آنها خودشان را از بند چمدان رها کنند. این پایان‌بندی باعث شد خیلی‌ها گمان کنند «زیرخاکی» برای همیشه به پایان رسیده است. چون وقتی فریبرز مهمترین هدفش را کنار بگذارد، دیگر مبنای ادامه سریال مشخص نیست. با این حال سریال در نقطه‌ای به پایان رسید که هنوز می‌توان به ادامه آن در وضعیت دیگری امیدوار بود.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند