به گزارش باکس افیس ایران: مسعود طیبی کارگردان نمایش «افلیا» با اشاره به دیدگاه «یان کات» نسبت به نمایشنامه «هملت» شکسپیر، درباره شکلگیری و شیوه اجرایی این اثر نمایشی توضیحاتی ارائه داده است.
مسعود طیبی نویسنده و کارگردان نمایش «افلیا» که بعد از اجرا در تماشاخانه انتظامی این روزها مجدداً در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته است در یادداشتی درباره شکلگیری این نمایش و رویکردی که به شخصیت افلیای شکسپیر داشته است، توضیحاتی ارائه داد.
در یادداشت کارگردان آمده است:
«میشل فوکو در کتاب «این یک چپق نیست» در باب بررسی آثار نقاشی رنه مگریت مینویسد: «هویتی که بتوان در مسیر زمان بازش شناخت و دوباره به آن اشاره کرد، پیامد کارکرد مقید کننده و سرکوب گر اقتدار است.»
اولین اصلی که در اجرای نمایش «افلیا» مورد تاکید است مساله هویت انسانها است. انسانهایی که هر کدام چون جزیرهای خود مختار و مستقل در کنار هم قرار گرفتهاند و حتی نمیتوانند ترکیبی ناهمگون را ایجاد کنند. این جزایر مستقل بعضاً نوعی ناهمگونی و بی نظمی بی بدیل را خلق میکنند. این بی نظمی حاصل دنیای مدرن است و حتی با تعریف کلاسیک بی نظمی متفاوت است. بی نظمی را محصول گره خوردن چند امر نامتناسب با هم میدانیم، حال آنکه این بی نظمی در دنیای مدرن از قرار گرفتن مجموعهای از نظام مندی ها در کنار هم است، که خلق میشود با این تفاوت که هیچ زمینه مشترکی بین آنها پیدا نمیشود، در چنین وضعیتی حتی کوچکترین نقطهای برای عدم تناسب نیز پیدا نمیشود.
اگر میشد درون ذهن افلیا را واکاوی کنیم، در ذهن این دختر جوان چه میدیدیم؟ دختر جوانی که حس میکند تمام زندگی او به بازی گرفته شده و تمام اطرافیانش به او خیانت میکنند. فشارهای روانی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و در واقع تمام فشارهای قابل تصور به خاطر زن بودنش او را مجبور به عملی میکنند که از انجامش ناتوان است.
آیا همه ما در درون خود افلیا را نمیشناسیم؟ آیا میتوان از طریق بازسازی مجدد در داستان اجرا اثر هنری جدیدی خلق کرد؟ آیا اگر یان کات معتقد است که شکسپیر معاصر ماست میتوانیم در ریتم، گویش، پوشش و نگاه به ساختار داستان، معاصر با خودمان و ریتم زندگیمان پیش برویم؟ آیا همیشه ما باید پذیرنده شکسپیر باشیم؟ چرا شکسپیر این بار داستان ما را نپذیرد؟ و بی نهایت سوالاتی که یان کات پیرامون شکسپیر و آثارش در کتاب «شکسپیر معاصر ما» و کتاب دیگری به نام «گفتگوهایی در باب شکسپیر» مطرح میکند.
یان کات میگوید: «من هملت را آدم حقیری میشمارم. او منفعل، حراف، و تحلیل گری است که برای هر چیزی دلیل میتراشد.»
به معنای دقیق کلمه، هملت کلاف درهمی است از تحریفها، اغراقها و تناقضاتی که همگی از صافی زمان گذر کردهاند و به مرز حساسیتهای قرن ما رسیدهاند.
یان کات معتقد است هملت کسی است که با مصرف ال اس دی در خودآگاه بسط یافته خویش آزادانه شناور است، مردی که میان عدم قطعیتِ روحی و ضرورتهای اخلاقی گرفتار آمده است. حال این هملتِ گرفتار در چنین وضعیتی افلیا را به سرگردانی مطلق میرساند. تا جایی که او دست به عملی میزند که نتیجه اش بسیار ترسناک است: قتل.
و این میان شر بزرگ یعنی وضعیت گناه از نظرها پنهان میماند. در جایی که گناهکاران در ذات خود بی گناهد و بی گناهان در ذات خود گناهکار. یان کات معتقد است جز به شیوه اروتیک نمیتوان درباره افلیا فکر کرد او به رغم وقار و حالت محتاطانهاش در برابر هملت آشکارا چیزی شهوانی در خود دارد و این دختر به ظاهر موقر به توصیه اطرافیانش سعی میکند در این جامعه سرشار از بی بند و باری جنسی، پاکدامن و عفیف باشد. کات معتقد است افلیا پیش از شروع نمایش خود را تسلیم هملت کرده است و به همین دلیل وقتی میفهمد که شانس ازدواجش را با هملت از دست داده دچار اختلال روانی بسیار عمیقی میشود و به ناگاه خود را افسردهترین و بدبختترین همه زنان میبیند و حالا اوست که دست به عملی انتقامی برای عشق و پاکی از دست رفتهاش میزند.
اکنون با این ذهنیت من در مقام کارگردان در چندمین تجربه متوالی خود در اقتباس از آثار شکسپیر دست به خلق دنیای افلیا میزنم. یان کات معتقد است اجرای ایده آل از آثار شکسپیر به شکلی توامان باید هم وفادار به شکسپیر باشد و هم مدرن و معاصر ما.
پس در اجرای اثر در دنیای تنهایی افلیا متمرکز شدم تا بتوانم از طریق برداشتهای مفهومی و فرم اجرایی، نمایشی متفاوت را روی صحنه بیاورم. در طول اجرای نمایش به تماشاگر اجازه داده میشود تا با چشمان باز رویا ببیند، دنیایی خیالی را در درون خود تصور کند و از طریق فرم، مفهومها را درک کند که این همان تئوری یوجینو باربا یعنی«wishfull thnking – concrete thinking» تفکر خام اندیشانه – ملموس و تن – ذهن است که تاکید بر این نکته دارد: اندیشه باید از طریق موضوع عبور کند و با بدن خود را بیان کند در این نمایش نیز داستان رسیدن به حقیقت را از طریق موضوع یعنی داستان قتل هملت و با تاکید بر فرم ایجاد شده است.
تن – ذهن در اینجا اندیشه جسمانی دارد: شیوه حرکت کردن آن، تغییر جهت دادنش، جهیدنش و رفتارش. رهاشدگی یا انبساط یافتگی نه به جسمیت که به تن- ذهن تعلق دارد. اندیشه باید به طور معمول از طریق موضوع عبور کند، فقط از طریق بدن در حال کنش خود را بیان نکند، بلکه آشکارا با «اینرسی» ای که ابتدا وقتی ما تصور میکنیم، کنش و واکنش نشان میدهیم خود را عرضه کند.
اعتقاد باربا به مقوله تن – ذهن اهمیت فیزیک و متافیزیک را در فرآیند شکلگیری یک اثر اجرایی نشان میدهد و من به عنوان کارگردان اثر تلاش خود را برای بازسازی چنین تئوری به کار بستم تا بتوانم روح رنج کشیده افلیای معاصر خود را بازسازی کنم. آزادی و درک حقیقت نوعی خواسته متافیزیکی است، تلاش انسان گم شده در تنهایی خویش که به وسیله طراحی و چینش خاص صحنه یعنی حرکت و استفاده از اکسسوار که همانا فیزیک است و صورتی متوازن به خود گرفته است. پیش بردن اثر در فضای Constructivism یا ساخت گرایی نوعی تعمد و برداشت از ذهن بیمار افلیا است. در واقع در این مکتب، هنرمند از اینکه به اشیا به عنوان لوازمی برای ایجاد ترکیب بندی مناسب استفاده کند، از آن به عنوان وسیلهای برای ایجاد نوعی ساختار و معنا استفاده میکند.
بنابراین در ریختارشناسی متن، طراحی بازی بازیگر روی صحنه، طراحی صحنه، لباس و نور تاکید بر این ساخت گرایی داشتم. در نهایت تمامی گروه اجرایی از بازیگر، تیم طراحان، تیم دستیاری و تیم تهیه کنندگان اثر تمامی تلاش خود را برای محقق شدن این ذهنیت و تبدیل ایده به پدیده کردهاند و امیدوارم مقبول مخاطبان عزیز باشد.»
نمایش «افلیا» تا ۲۷ اسفند ماه ساعت ۱۸ در سالن شماره ۳ پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است.
بدون دیدگاه