باستر کیتون | |
---|---|
نام اصلی | جوزف فرانسیس کیتون |
تولد | ۴ اکتبر ۱۸۹۵ پیکوی، کانزاس |
مرگ | ۱ فوریهٔ ۱۹۶۶ (۷۰ سال) وودلند هیلز، لسآنجلس، کالیفرنیا |
ملیت | ایالات متحده آمریکا |
پیشه | بازیگر، کمدین، وودویلین، نویسنده و کارگردان |
سالهای فعالیت | ۱۹۱۷–۱۹۶۶ |
همسر(ها) | ناتالی تالمج (۱۹۲۱–۱۹۳۲) می اسکریون (۱۹۳۳–۱۹۳۶) الینور نوریس (۱۹۴۰–۱۹۶۶) |
وبگاه رسمی | www.busterkeaton.com |
جایزه اسکار افتخاری برای دستاورد یک عمر (۱۹۵۹) | |
پیادهروی شهرت هالیوود بلوار ۶۶۱۹ هالیوود |
کودکی
«جوزف فرانک کیتون» ملقب به باستر در ۴ اکتبر ۱۸۹۵ به دنیا آمد. سالروز تولدش مصادف بود با شکلگیری سینما به شکلی که امروزه آن را هنر هفتم مینامند. باستر در خانوادهای هنرمند به دنیا آمد. وقتی ششماهه بود از پله های ساختمانی سقوط کرد اما هیچ صدمه ای ندید؛ به همین دلیل او را «باستر» -به معنی عجیب- نامیدند.
باستر بدن نرم و انعطافپذیرش را از پدر و مادرش به ارث برده بود؛ موهبتی که در آینده در فیلمها به کمکش آمد و او را تبدیل به بزرگترین بازیگر-کارگردانی کرد که بدلکار فیلمهایش نیز خودش بود. اولین نمایش باستر کیتون در سه سالگی به همراه والدینش به روی صحنه رفت. آنها گروهی سهنفره را به نام گروه کیتونها تشکیل داده بودند و وودویلهایی کوتاه را برای تماشاگران اجرا میکردند.
ویژگی
«صورتِ سنگی»، بدن نرم، و جنبوجوش وصفناپذیر کیتون از او شمایلی ماندگار ساخت. بازی کوتاهش در «روشنیهای صحنه» چنان عالی و تأثیرگذار بود که چارلی چاپلین به عنوان کارگردان ناچار شد برای حفظ برتری و شهرت خود بسیاری از نماهای بازی او را از فیلم حذف کند. کیتون تا سالها زیر سایهٔ بازیگر همعصر خود چارلی چاپلین میزیست اما برخلاف او هیچگاه در رفاه و آسایش زندگی نکرد و شاید بتوان چهرهٔ همیشه غمگین و سردش را به سختیهایی که در زمان زندگیاش از سر گذراند مربوط دانست.
آثار
با گذشت زمان کیتون شروع به ساخت فیلمهای بلندی کرد که از بهترین آنها میتوان به «جنرال» اشاره کرد. فیلم، داستان لوکوموتیوران جوانیست که ناخواسته متوجه توطئهٔ شمالیها برای ربودن قطار جنوبیها شده و خود به تنهایی از جان مایه میگذارد و قطار را باز پس میگیرد. قاببندیها، کمدی اسلپاستیک و بازی خیرهکنندهٔ کیتون، این اثر را به یکی از ماندگارترین آثار سینمای صامت بدل کردهاست. کیتون آثار ماندگار دیگری همچون شرلوک جوان، نویگیتر، هفت شانس در کارنامهٔ هنر خود دارد.
از بهترین فیلمهای کوتاه کیتون که تنها ۲۰ دقیقه است، میتوان به «یک هفته» اشاره کرد؛ اثری به یاد ماندنی از مردی که میخواهد تازهعروسش را به خانهٔ بخت ببرد اما طوفان موجب خرابی خانهشان میشود. کیتون که تمام حرکات اکشن این فیلم را خودش انجام داده توانسته یکی از بدعتها و رسم شکنیهای سینما را در این «یک هفته» به نمایش گذارد؛ آنجا که زنش در حمام تن خود را میشوید و دستی خارج از کادر وارد شده جلوی لنز دوربین را میگیرد و بعد از پایان استحمام دست کنار رفته و با خندهٔ شیطنتآمیز شخصیت زن مواجه میشویم. بیشک این تمهید یکی از اولین و بهترین خودسانسوریهای سینماست که به شکلی بدیع سانسور در فیلمهای آنزمان هالیوود را دست میاندازد.
نویگیتر داستان میلیونر جوان و تنبلیست که از انجام کارهای روزمرهٔ خود نیز سرباز میزند. بر حسب اتفاقاتی با دخترک جوانی در یک کشتی محبوس شده و در دریا سرگردان میشوند؛ ایندو که هیچ چیز از زندگی و شرایط سخت آن نمیدانند باید با شرایط دشوار محیط، خود را وفق داده و از پس مشکلات ریز و درشت برآیند. کیتون جسور در سکانسی از فیلم لباس غواصی بر تن کرده و به عمق آب میرود؛ این جسارت و شجاعت ستودنی کیتون در اکثر فیلمهایش نمود داشتهاست. در ادامه کیتون و دخترک با مردمی از جزیره آدمخواران درگیر میشوند و لحظات شاد و مفرحی را برای مخاطب رقم میزنند.
اثر مشهور دیگر کیتون هفت شانس است که شاید باستر بیشترین دوندگیها را در این فیلمش به نمایش گذاشته باشد. ماجرا از این قرار است که اگر کیتون تا ساعت هفت همان روز با دختری ازدواج کند هفت میلیون دلار ارثیه میبرد. اما کیتون که در بیان احساسات عواطفش ناتوان است، نمیتواند از دختر مورد علاقه خود خواستگاری کند؛ بنابراین یک آگهی ازدواج در روزنامه چاپ میکند و زنان ترشیدهٔ بسیاری برای ازدواج با باستر در کلیسا صف میکشند صحنههای تعقیب و گریز باستر و زنان در خیابان بسیار خاطرهانگیز و دیدنی مینماید. بهیادماندنیترین و مهمترین سکانس فیلم سکانس تغییر فصلهاست؛ جایی که کیتون و محبوبش روی نیمکتی در پارک نشستهاند و شاهد تغییر فصول هستیم. این تغییر فصول به بیننده نشان میدهد که یک سال از رابطه و عشق این دو به هم میگذرد اما ارتباطشان هنوز سرانجامی نداشته. بعدها کارگردانان بسیاری از این تمهید در آثار خود بهره گرفتند
فیلم
در فوریه ۱۹۱۷، کیتون در استودیوی Talmadge در شهر نیویورک، جایی که آربکل با جوزف ام شنک قرارداد داشت، با رسکو فتی آربوکل آشنا شد. جو کیتون از فیلمها رد کرد و باستر نیز در مورد این رسانه با احترامی روبرو شد. در اولین ملاقات خود با آرباکل، از او خواسته شد که بپرد و بازیگری را شروع کند. باستر هنگام ساخت اولین فیلم پسر قصابی که درجا استخدام شد، بسیار طبیعی بود. در پایان کار روز او خواست که یکی از دوربینها را قرض بگیرد تا از نحوه کار آن مطلع شود. او دوربین را به اتاق هتل خود برد و در آنجا آن را برداشته و دوباره صبح مونتاژ کرد. بعداً کیتون ادعا کرد که او به زودی مدیر دوم آربوکل و کل بخش گارد او بود. او در مجموع با ۱۴ شلوارک کوتاه آربوکل ظاهر شد، تا سال ۱۹۲۰. آنها محبوب بودند و برخلاف شهرت بعدی کیتون به عنوان «چهره سنگی بزرگ»، او اغلب با آنها لبخند میزد و حتی میخندید. کیتون و آرباکل با هم دوست صمیمی شدند و کیتون یکی از معدود افرادی بود که به همراه چارلی چاپلین برای دفاع از شخصیت آربکل در هنگام اتهاماتی که وی به علت مرگ بازیگر ویرجینیا راپه به عهده داشت، بود. (سرانجام آربوکل با عذرخواهی هیئت منصفه به دلیل آزمایشی که متحمل شده بود، تبرئه شد. بهطور گستردهای پذیرفته شدهاست که وی قربانی اقدام به زورگیری و یک دادستان منطقه با اشتیاق سیاسی شدهاست.)
سالهای انتهایی عمر
کیتون همیشه در اوج نبود. او نیز مانند بسیاری از کارگردانان همعصر خود بهدلیل تحت فشار قرار گرفتن توسط کمپانیهای فیلمسازی بالاخره در دام آنها گرفتار شد و با مترو گلدوین مایر قراردادی بست که این قرار داد را میتوان سرآغاز نابودی خلاقیت و استعداد باستر کیتون دانست. فشار تهیهکنندگان کمپانی هر نوع بدعت و خلاقیت را از کارگردانان سلب میکرد و کیتون نیز از این امر مستثنا نبود. او که در زندگی زناشویی هم دچار مشکلات فراوانی شده بود، دچار ورشکستگی شد و همسرش هم تقاضای طلاق کرد. مدتی بعد کمپانی از سر دلسوزی و ترحم بار دیگر قراردادی با باستر امضا کرد و با پرداخت مبلغی ناچیز او را در اختیار گرفت.
اما کیتونِ دههٔ بیست دیگر هیچگاه تکرار نشد. باستر در چندین فیلم بلند ناطق حضور یافت اما بههیچوجه نتوانست موفقیتهای گذشته را تکرار کند. شاید حضور کوتاه و چند دقیقهای او در سانست بلوار گواهی بر زندگی واقعیاش در دههٔ پنجاه باشد. سالهای آخر عمر کیتون در تنهایی و عزلت سپری شد؛ روزهایی که زندگی او هم مانند صورتش سنگی بود.
باستر کیتون، مردی که در هیچ فیلمی نخندید، سال ۱۹۶۶ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان ریه درگذشت.
فیلمشناسی
- فیلم (۱۹۶۵)
- پارتی شبانه دخترها (۱۹۶۴)
- ماجرای پرشور هالیوود (۱۹۳۹)
- سربازان پیاده (۱۹۳۰)
- بیقیدوبند (۱۹۳۰)
- فیلمبردار (فیلم) (۱۹۲۸)
- استیمبوت بیل جونیور (۱۹۲۸)
- کالج (۱۹۲۷)
- جنرال (۱۹۲۶)
- بتلینگ باتلر (۱۹۲۶)
- به غرب برو (۱۹۲۵)
- هفت شانس (۱۹۲۵)
- نویگیتر (۱۹۲۴)
- شرلوک جوان (۱۹۲۴)
- مهماننوازی ما (۱۹۲۳)
- سه عصر (۱۹۲۳)
- لاو نست (۱۹۲۳)
- پلیسها (۱۹۲۲)
- خانه خالی از سکنه (۱۹۲۱)
- بدشانس (۱۹۲۱)
- بز (۱۹۲۱)
- اشاره هشداردهنده (۱۹۲۱)
- همسایهها (۱۹۲۰)
- مترسک (۱۹۲۰)
- گاراژ (۱۹۲۰)
- یک هفته (۱۹۲۰)
- پشتصحنه (۱۹۱۹)
- شب بخیر پرستار (۱۹۱۸)
- مهتاب (۱۹۱۸)
- جزیره کنی (۱۹۱۷)
- شب عروسیاش (۱۹۱۷)
- اوه دکتر! (۱۹۱۷)
- قهرمان کشور (۱۹۱۷)
- شاگرد قصاب (فیلم ۱۹۱۷)
- خانه خشن (۱۹۱۷)
بدون دیدگاه