ابراهیم حاتمیکیا |
---|
|
زادهٔ | ۱ مهر ۱۳۴۰ (۶۰ سال) تهران، ایران |
---|
محل تحصیل | دانشگاه هنر تهران |
---|
پیشه | فیلمساز |
---|
سالهای فعالیت | اکنون–۱۳۵۸ |
---|
آثار | فهرست کامل |
---|
دین | اسلام (شیعه) |
---|
همسر(ها) | سیما حاتمیکیا (ا. ۱۳۶۲) |
---|
فرزندان | ۳ (نیره، یوسف، اسماعیل) |
---|
جایزه(ها) | فهرست کامل |
---|
|
|
وفاداری | ایران |
---|
شاخه نظامی | سپاه پاسداران |
---|
یگان | واحد سمعی بصری |
---|
جنگها و عملیاتها | جنگ ایران و عراق |
---|
دوران کاری
۱۳۷۱–۱۳۵۸: آغاز کار و سینمای دفاع مقدس
حاتمیکیا فعالیت در عرصهٔ سینما را از پایه آغاز کرد. فیلم پویانمایی ماهوت و دو فیلم ۱۶ میلیمتری به نامهای صراط (۱۳۶۳) و طوق سرخ (۱۳۶۴) از جمله دستگرمیهای او برای ورود به سینمای حرفهای بود. وی ساخت فیلم بلند را با هویت (۱۳۶۵) آغاز کرد. این فیلم داستان مصدومی است که بهاشتباه مجروح جنگی قلمداد میشود و بستریشدن او در کنار رزمندگان، در او تحولی به وجود میآورد. هرچند هویت فیلم مهمی نبود ولی برخی منتقدان بارقههایی از استعداد را در آن دیدند. این فیلم در سینما اکران نشد و فقط از تلویزیون پخش شد. دیدهبان (۱۳۶۷) در دوران پایانی جنگ ساختهشده بود. این فیلم به دنیای درونی و باورهای شخصی یک رزمنده ساده و معمولی پرداخته بود که با قهرمانهای آثار جنگی در آن سالها، بسیار متفاوت بود. فیلمهای جنگ در آن سالها بیشتر دارای سویه تبلیغاتی و شعاری بود که انگار برای روحیه دادن به مخاطبان و رزمندگان ساخته میشد اما حاتمیکیا در مهاجر (۱۳۶۸) نشان داد که بهجای قهرمانسازیهای صوری، به قدرت درونی و معنوی قهرمانهای قصهاش میپردازد. وصل نیکان (۱۳۷۰) دومین تجربهٔ شهری حاتمیکیا بود. این فیلم نتوانست نظر منتقدان و تماشاگران را جلب کند. از کرخه تا راین (۱۳۷۱) تجربهٔ دیگر حاتمیکیا در عرصهٔ فضای شهری و ملودراماتیک بود. به نظر جابر قاسمعلی، منتقد سینما، حاتمیکیا که تکنیکهای سینمایی را نیز فرا گرفتهبود، با انتخاب درست نماها، بازیگران و عوامل و نیز ایجاد صحنههای اثرگذار، جواب خود را هم از منتقدان و هم از تماشاگران میگیرد.
۱۳۷۵–۱۳۷۲: تجربههای شکستخورده
حاتمیکیا در خاکستر سبز (۱۳۷۲) به بهانهٔ روایت یک عشق زمینی، انسانهایی را در بحبوحهٔ جنگ بوسنی به تصویر میکشد که شاهد تباهی «عشق» در زیر چکمههای جنگ هستند. حاتمیکیا توانست به شیوهای طبیعی در سیر فیلمهای خود از جنگ به شهر، از شهر به خانواده، از خانواده به زن و از زن به عشق برسد. تجربهٔ ملودرام در بوی پیراهن یوسف (۱۳۷۴) تکرار شد اما استفاده از بازیگران شناختهشده، موسیقی حسی و داستانی ساده که عروسی، جدایی، جستجو و نهایتاً وصل را به ضمیمه داشت نیز نتوانست موفقیت از کرخه تا راین را تکرار کند. حاتمیکیا در برج مینو (۱۳۷۴)، ضمن تأکید بر محتوا، به تکنیک و فرم بیانی نیز اندیشیده بود، چنانکه مثلاً تدوین فیلم را به بهرام بیضایی سپرد. او، پس از شکست خاکستر سبز، بار دیگر تصمیم گرفته بود که فیلم شخصی خود را بسازد. از آنجا که از آغاز معلوم بود که نمایشِ برج مینو، به خاطرِ داستانی پیچیده و سرشار از خاطره و رؤیا، شکستی تجاری خواهد بود، تقریباً همزمان با بوی پیراهن یوسف اکران شد تا شکست احتمالی آن در گیشه توسط بوی پیراهن یوسف جبران شود؛ اما توقف نمایشِ بوی پیراهن یوسف، شکست مضاعفی به تهیهکنندهٔ هر دو فیلم تحمیل کرد.
بدون دیدگاه