برای سلامتی دوست ،همکار و بازیگر طنز پرداز کشورمان، خانم رابعه اسکویی دعا کنیم
عمل جراحی سخت و ناگهانی ،با کمبود خون و ..خدا می داند که رفیقمان چه دردی می کشد.
….برایش از اعماق جان دعای شفا می کنم
و برای شاد شدنش خاطره ای می نویسم
سالها پیش بود حدود بیست سال قبل که ما در خانه پیشکسوتان هنر به اتفاق برای هنرمندان کهنسال ، کار می کردیم ..آن روزها من یک ماشین رنوی دودر زرد رنگ داشتم
و شبها پس از اتمام کار من و رابعه ناچار بودیم مقادیری توی کوچه ماشین را هل بدهیم تا روشن شود و بعد هردو خنده کنان بپریم توش و راه بیفتیم .. رنوی دودر من ترمز دستی و برف پاک کن هم نداشت !
و هرشب که با هول روشن می شد ، رابی میگفت : تو اون روح ات با ماشینت…
و انقدر پاپی شد که من بالاخره یک پراید قسطی نو خریدم ..
عروسک را ( اسمی که تحویلگر نمایندگی پراید ماشین را با آن خطاب کرد )جلوی خانه پیشکسوتان تحویلمان دادند
و ما ذوق زنان کار را زودتر تعطیل کردیم و سوار پراید زدیم به خیابان ها …و از شیکی ماشین مشکی رنگ و نو ، و صدای ضبط فابریکش حال میکردیم و ….گپ می زدیم و
گل می گفتیم و گل می شنفتیم ..
تا اینکه ناگهان…
… ماشین وسط خیابان ولی عصر خاموش شد و روشن نشد و راه بندان عجیبی درست کردیم
..خیلی زودمتوجه شدیم بنزین موجود در ماشین فقط به اندازه رسیدن به پمپ بنزین بوده و ما به تنها چیزی که فکر نمی کردیم ،هول دادن پراید نو به سمت کناری خیابان برای باز کردن راه عبور دیگران بود ..
…….هنوز صدای عصبانی رابعه توی گوشمه در حالیکه هردو پیاده از لای درب ها ماشین را به کناری هل میدادیم ؛ رابعه گفت ؛ تو اون روح ات.. ماشین نو و کهنه نداره ، ما همیشه باید ترو هل بدیم
برای شفای دوست عزیزم امشب دستانم را به دعا بلند خواهم کرد
.. از رب الودود ، شفای عاجل ،تن سالم ،دل خوش و درخشش های هنری بسیار برایش ارزو می کنم
بدون دیدگاه