به گزارش باکس افیس ایران: رضا بنفشهخواه پولدادن و نقش گرفتن را معضل امروز دانست و گفت نظارت امروز ضروری و لازم است تا برخی از تهیهکنندگان، پسرخالههایشان را جلوی دوربین نیاورند یا فلان جوان علاقهمند، برای بازیگر شدن پول ندهد.
رضا بنفشهخواه درباره نبودنش در سریالهای امروز تلویزیون تأکید کرد که یا پیشنهادی نمیشود، یا نقشهای تکراریاند و یا این پیشنهادها به گونهای است که نمیتوانیم قرارداد ببندیم؛ یا معضل دیگر این است که تهیهکنندگان متعهد به پرداخت دستمزد بازیگران خصوصاً پیشکسوتها نیستند.
بنفشهخواه درباره معضل امروز سینمای ایران گفت: زد و بند بازی آنقدر فراگیر شده که چهرهای را میگذارند و از بقیه پول میگیرند؛ یا نقشهای کوتاه و بدون کاربرد به بازیگران پیشکسوت پیشنهاد میشود یا از ما میخواهند کمتر بگیریم؛ بسیاری از بازیگران هم سه روز و چهار روز کار میکنند، سه ماه و چهار ماه باید دنبال حق و حقوقشان باشند. جالب است بدانید هنوز دنبال برخی از دستمزدهایم میروم که کار کردهام و نگرفتهام.
وی در خصوص اینکه چرا آنقدر پسرخاله و پسرعمه و فامیل و دوست و آشنا جای کاربلدها را گرفتهاند، تأکید کرد: بسیاری از کاربلدهای ما با چشم خودشان میبینند چطور تهیهکنندگان پسرخالهها و پسرعمههایشان را میآورند و به آنها نقش میدهند؛ سوالشان این است که اینها نه استحکام و سوژه و بازی دارند و نه حسّ بازیگری و کاراکترپذیری را به مخاطب القاء میکنند پس چرا هستند؟! برای اینکه متأسفانه برایشان فرقی نمیکند چه کسی این نقش را بازی کند؛ فقط گیشه برایشان اهمیتی دارد. به آن چهرهای که اصطلاحاً گیشه را برایشان تأمین میکند مبلغی میدهند و از بقیه مبلغی هم میگیرند. یادم نرفته که کسانی را دیدهام چندین میلیون دادهاند نقش گرفتهاند.
بنفشهخواه به ماجرای جوانی اشاره کرد که بعد از ۶ ماه به او زنگ زد و ماجرای پول دادن و نقش گرفتنش را تعریف کرد؛ او گفت: یادم نمیرود جوانی بعد از ۶ ماه با من تماس گرفت و اصلاً نام و صدایشان را فراموش کرده بودم؛ اما همه سر صحنه مرا عمو رضا صدا میکردند و او هم به من گفت عمو رضا من فلانیام! به جا نمیآورید. گفتم: شما را ببینم یادم میآید. من نمیتوانم از خانه بیرون بیایم به دلیل آسیبدیدگی همسرم اما شما بیایید خانه من. آمد و به من گفت: میدانید بابت همان سکانسی که بازی کردم چقدر از من گرفتهاند؟ این موضوع برای سه سال پیش است؛ گفتم: گرفتند؟ گفت: بله، ۲۹ میلیون تومان؛ یکی دیگر گفت: ۱۱میلیون تومان.
وی افزود: وقتی نظارت وجود ندارد به سراغ این آقای تهیهکننده نمیروند که چه هزینههایی کرده و چه دستمزدهایی را داده است. آیا این فامیلبازی و دوست و آشنا و حتی نقشفروشی در این پروژه بوده است؟ یکبار باید بررسی کنند تا همهچیز روشن شود. باید به سراغ تهیهکنندگانی بروند که مثلاً به آن جوان علاقهمند بازیگری که پول خرج میکند تا جلوی دوربین برود. این نظارت را باید جدی گرفت و هرچه زودتر جلوی این معضل را بگیرند.
بازیگر “ماجراهای آقای خیرخواه” با اشاره به اینکه همه میخواهند بازیگر شوند، خاطرنشان کرد: شغل ما جذابیت کاذبی پیدا کرده هیچکس نمیآید از شما بپرسد شما چطور بازیگر و کارگردان شدهاید؟ همه میخواهند بازیگر بشوند و خیال میکنند آن پول را که بدهند یک شبه میتوانند به جایی برسند که از پروژههای بعدی چند صد میلیون دستمزد بگیرند. این جذابیت کاذبی است یک عدهای هم جوان و علاقهمندند و عشق این کار را دارند میآیند؛ یک پولی میدهند و بازی میکنند به هیچجا هم نمیرسند و دلمان هم میسوزد که چرا چنین رویهای حاکم شده است؟
وی با اشاره به کارهایی که در گذشته ساخته میشد خصوصاً برای تلویزیون که رفتارهای اجتماعی درست و سبک زندگی را آموزش میداد، افزود: نقشها و سریالها و فیلمها گویای این نیست که دردی را از جامعه دوا کند، راهکاری برای فلان معضل و مشکل دهد؛ من اعتقاد دارم امروز نه تنها نمیخواهیم یاد بدهیم فقط میخواهیم آنتن را پرکنیم. من به عنوان یک مخاطب وقتی پای تماشای فیلمی مینشینم که احساس میکنم یک کتاب خواندهام. آیا آن کتاب ارزش خواندن داشته و یا وقت مرا تلف کرده است؟ الان من هفتهای سه چهار تئاتر میروم و میبینم؛ با خودم میگویم آیا دیدنش ارزش داشت و یا در رودربایستی قرار گرفتهام و رفتهام؟ برخی اوقات مرا شگفتزده میکند و برخی مواقع هم میرویم پشیمان میشویم.
بنفشهخواه خاطرنشان کرد: ما هنرمندیم و به حمایت مادی و معنوی نیاز داریم؛ چرا که اگر کاری میکنیم به خاطر آن دغدغههایی است که برای بالا بردن فرهنگ جامعه داریم. ما قدر این مردم را میدانیم و به این فرهنگ غنی ایرانی احترام میگذاریم؛ وقتی جایی میرویم مردم چه محبتی به ما میکنند. دوست داریم این محبت را مسئولین هم به ما داشته باشند. اینها که میبینند کسی گرفتار است پرسوجو کنند و ببینند چه گرفتاری دارد. الان بسیاری از هنرمندهای ما مستأجرند؛ اگر دری به تخته خورده و من خانهای دارم به دلیل این است که همسرم دبیر آموزش و پرورش بوده و از طریق شرکت تعاونی مسکن آنجا آپارتمانی هم خریدهایم؛ مصداق بارز آن پسر خودم بیژن، مستأجر است. درخواست داریم تا ما هنرمندان زندهایم به سراغ ما بیایید و از ما دلجویی کنید. به خانوادهها و گرفتاریهایشان از نظر مادی و معنوی رسیدگی کنید.
بدون دیدگاه