سلام فرمانده

از «خاک بر سرتانِ» گرشا رضایی تا «به تو چه» احسان کرمی

به گزارش باکس افیس ایران:  روزنامه فرهیختگان همچنان از نقد احسان کرمی نسبت به برگزاری مراسم «سلام فرمانده» گله‌مند است و کلی از احسان کرمی انتقاد کرده، این روزنامه همچنین منتقد رفتار غیرقابل دفاع گرشا رضایی هم شده:

چه مفهوم «مخاطب» که جزئی‌تر است و دسته‌بندی هم دارد و چه مفهوم «مردم» که کلی‌تر است و طبقه‌بندی‌اش کرده‌اند را در نظر بگیریم، هنر و هنرمند بدون این دو مفهوم نمی‌تواند معنای مستقل و حتی هویت خودش را پیدا کند. همین مخاطب یا مردم کتاب می‌خرند، به کنسرت می‌روند، فیلم می‌بینند و اتفاقا دوره کرونایی در جهان و کشورمان، جایگاه و نقش مخاطب و حضورشان را بار دیگر نشان داد. این نقش پررنگ مختص هنر و فرهنگ نیست و پدیده‌های دیگر در حوزه‌های ورزشی، اقتصادی و حتی سیاسی هم برای یک فرد یا گروهی بیرون از خودشان فعالیت می‌کنند. همین جایگاه والای مخاطب است که هنرمند، ورزشکار یا حتی سیاستمداران را به طمع می‌اندازد و آن را ابزار یا هدفی می‌کنند برای خودشان و مسیرشان و رسیدن به مقصد احتمالی‌شان. این مواجهه هنرمند با مخاطب و برعکس آن مختص به دوره معاصر نیست و طبیعتا قدمتش برمی‌گردد به آفرینش انسان، انسانی که اول بار، مخاطب هنر خالقش بوده است.

این مواجهه هنرمند و مخاطب در دوره‌های مختلف تاریخی و فرهنگی دچار تغییراتی شد و کار به جایی رسید که مفهوم «هنرمند مردمی» وارد دایره لغات هنر و جامعه شد. فارغ از اینکه عده‌ای در دوره‌ای این ترکیب را طعنه‌آمیز و حتی در مقابله با هنر روشنفکری قرارش می‌دادند. باید به این نکته توجه کرد که این ترکیب قرار بود اساسا و به شکل اتوماتیک‌وار اتفاق بیفتد.

واکنش‌های احسان کرمی در یک لایو اینستاگرامی به حضورش در مراسم عروسی ساسی مانکن و گرشا رضایی در کنسرت زاهدانش، یک بار دیگر موضوع مخاطب و هنرمند را نیازمند بررسی بیشتر می‌کند و ضرورت پرداختن به آن را یادآوری. تکلیف هنرمند با مردم یا مخاطبش و وظیفه مردم در قبال هنرمندش چیست؟ به این جمله دقت کنید: «درمورد اینکه چرا ما به عروسی رفتیم یک امر شخصی است. به آدم‌هایی که به من حمله کردند که چرا به عروسی رفتی، هیچ توضیحی لازم نمی‌دونم بدم که چرا رفتم عروسی. یا چرا نرفتم عروسی. یا چرا رفتم کنسرت، چرا نرفتم کنسرت. این یک امر شخصی است. از خیلی وقت پیش تلاش می‌شد برایم حاشیه بسازند.» این حرف‌های احسان کرمی در واکنش به ماجرای حضورش در مراسم عروسی ساسی مانکن است. در روزهایی که آبادان عزادار ماجرای متروپل بود کرمی و برزو ارجمند در آن زمان برای اجرای نمایش «پازل» که نویسندگی و کارگردانی آن را به‌طور مشترک انجام داده بودند، به آمریکا رفته بودند. ممکن است کسی بپرسد که رفتن به عروسی مگر چه اشکالی دارد؟ حتی اگر داماد این عروسی، ساسی مانکن باشد و مکان این عروسی، آمریکا باشد و بعد ادامه بدهد که هنرمندان هم مانند هر قشر دیگری از جامعه به مراسم عروسی یا ختم می‌روند و این حق طبیعی احسان کرمی بوده است. لطفا یک بار دیگر حرف‌های کرمی در لایو اینستاگرامی را مرور کنید. کرمی، اقدام او را یک امر شخصی می‌داند و نیازی به پاسخگویی‌اش هم نمی‌بیند. این درحالی است که اگر عبارت «واکنش احسان کرمی به…» را در گوگل سرچ کنید داده‌های متعدد و صفحات زیادی را خواهید دید. احسان کرمی در سال‌های اخیر به حوادث مختلف واکنش نشان داده است و از مسئولان و مدیران در هر جایگاهی مطالبه کرده و حالا خودش را دربرابر یک پرسش کوچک و عمومی، نیازمند جوابگویی نمی‌داند.

کرمی پس از برگزاری همایش «سلام فرمانده» پستی در اینستاگرام خود علیه این اجتماع منتشر کرد و در بخشی از این متن نوشت: «این اجتماع خانوادگى حتما بیانگر جهت‌گیرى بخشى از جامعه ایران است اما یک سوال بنیادین ذهن مرا مشغول کرده! کدام بخش و کدام جهت؟ برگزار‌کنندگان و شرکت‌کنندگان محترم در این همایش اگر از معتقدان به دین مبین اسلام و مذهب تشیع هستند چرا در شب شهادت امام جعفر صادق(ع) رئیس مذهب جعفرى این گردهمایى را ترتیب دادند و مرد و زن در کنارهم ایستادند و سرود خواندند؟ اگر هم داراى عرق ملى و تعصب میهنى هستند چرا در روزهایى که مردم آبادان و به تبع آن بسیارى از مردم ایران عزا دارند این همایش را سامان دادند؟» فارغ از درستی و نادرستی حرف‌های او که قابل نقد است اما شگفت‌آور حضور او در مراسم عروسی خواننده‌ای در همین روزهای عزای مردم ایران است که به‌عنوان یکی از نمادهای ابتذال موسیقی می‌شناسیمش. اجازه بدهید اینجا درباره داماد یا عروس این عروسی صحبت نکنم. مایلم از تناقضی بگویم که اصلا نمی‌توان آن را توجیه کرد و از احسان کرمی که هوش او را در اجراهای خوبش به یاد داریم بعید است. درست است که مردم آبادان و ایران عزادار بودند و چنین مراسمی هم برگزار شده، اما کسی به این مراسم اعتراض دارد که خودش احتمالا وسط عروسی این استوری را منتشر کرده است. تنها واکنشی که می‌توانست به اندازه همان تناقض بد و زشت باشد همان پاسخگو نبودنش بود. درست شبیه به رفتار کودکانی که شیشه خانه مردم را با توپ می‌شکستند و در جواب اعتراضات می‌گفتند «دل‌مان می‌خواهد و به کسی ارتباط ندارد.» احسان کرمی همین کار را کرد. حالا و پس از این واکنش، منتظریم ببینیم که او باز هم به اتفاقات مختلف واکنش نشان می‌دهد و مردم را شریک خانه و زندگی و فرزند و موفقیت‌هایش می‌کند یا خیر. این مسیری که هنرمندانی شبیه به احسان کرمی انتخاب کرده‌اند بدیهی است که انتهای مطلوبی برای خود و مخاطبان‌شان ندارند و همین مردم، آنها را طرد می‌کنند و حتی کنار می‌گذارند.

انگار مردمی که در ایران و حتی خارج از کشور به تماشای نمایش‌ها یا حتی برنامه‌های دیگرش می‌روند تا مرز خرید بلیت، خودی هستند و حق پرسش دارند. ظاهرا این مردم تا وقتی که از جناب کرمی امضا بگیرند و با او عکس بیندازند و دورش را شلوغ کنند و باعث افزایش دستمزدش شوند خوب و قابل اعتنا هستند و به جز این موارد فقط باید سکوت کنند. این رابطه که البته یکطرفه نیست و برای طرف مقابل صرفا نقش تامین‌کننده هزینه‌ها را درنظر گرفته‌اند. البته در حوزه‌های دیگر و از طرف افراد دیگری هم دیده‌ایم و حالا برخی از این هنرمندان هستند که این راه را انتخاب کرده‌اند.

رفتار گرشا رضایی را می‌توان روی دیگر سکه «نگاه ابزاری به مردم» دانست. مردمی که تا وقتی بلیت کنسرت را می‌خرند قابل احترام هستند و هنرمند می‌تواند با هر استدلالی او را مسخره کند و حتی کار را به توهین کردن برساند و بعد با مظلوم‌نمایی از توهم توطئه یا از بین بردن سرمایه‌های فرهنگی کشور بگوید. در شرایطی که بلیت‌های کنسرت، هزینه‌های بالایی را برای علاقه‌مندان به موسیقی تحمیل کرده است و صدای بخشی از همین مردم از گرانی این بلیت‌ها درآمده، اجرای هر فرد یا گروهی در هرجای ایران نباید با منت یا توهین همراه شود. اگر داستان کنسرت زاهدان رضایی را نمی‌دانید باقی این جملات را با هم بخوانیم؛ در بخشی از کنسرت رضایی در زاهدان که فیلم آن به فاصله کوتاهی در سطحی گسترده در فضای مجازی دست‌به‌دست شد، رضایی با لحنی تحقیرآمیز شروع به گفت‌وگو با مخاطب می‌کند و از او می‌پرسد: «می‌دانی پلی‌بک چیست؟» وقتی مخاطب پاسخ مثبت می‌دهد، در ادامه می‌گوید: «پسر خوبم، کوچولوی من، عمو، کلاس چندمی؟ و در ادامه گویش مخاطب را تمسخر می‌کند و این جریان توهین را تا پایان همین‌طور ادامه می‌دهد!»

این خواننده در پاسخ به صحبت‌های یکی از مخاطبانش ادامه می‌دهد: «بعضی‌ها می‌خواهند بگویند ما هم بلدیم، همین الان این فرد را بیاورم روی استیج و دو سوال از او بپرسم، ایزی‌لایف لازم می‌شود.»

رفتار گرشا رضایی جایی زشت‌تر می‌شود که از عبارت «خاک بر سرتان» استفاده می‌کند: «حالا هی داستان خاله‌زنکی درست کنید؛ خاک تو سرت. اینقدر کم شدیم بعضی از ماها که به خاطر مسائل خاله‌زنکی همچون پلی‌بک خواندن خواننده به سرمایه‌های فرهنگی و ورزشی کشور حمله می‌کنیم؛ خیلی بد و زشت است، خب کوری بیا گوش کن، بیا ببین. خاک تو سرتون. البته کسی اینجا به خودش نگیرد، خواستم به کسانی که اینجا حرف‌های خاله‌زنکی می‌زنند، بگویم که این‌طور نیست؛ اینجا هم با یک بچه‌سوسول طرف نیستید، دعوا هم بشه ما هستیم.» مخاطبان این بخش از حرف‌های او هر فرد یا گروهی باشد مجوزی برای گفتن آنها توسط یک خواننده یا هنرمند و در یک اجرای عمومی نخواهد شد. حرف‌هایی که بعد از چند روز توسط فردی به نام حاجی‌زاده، مدیر برنامه‌هایش به بدترین و ساده‌انگارانه‌ترین حالت ممکن توجیه شد: «اگر فیلم کامل این اتفاق را ببینید متوجه می‌شوید که این جمله‌ای که از گرشا رضایی منتشر شد که می‌گوید «خاک بر سرشان» خطابش کسانی است که به این نظام، دولت، مردم، اجتماع و هنرمندان آسیب می‌زنند.» انگار این پازل تاسف‌آور را با قطعاتی از اشتباه و نابخردی و لجبازی جمع کرده‌اند و قرار است که این روند ادامه پیدا کند.

شاید همین اتفاقات نشان دهد که ورزشکاران حرفه‌ای چه شرایط سختی دارند، وقتی مثلا نیمی از یک استادیوم یا همه تماشاگران، بازیکنی را مورد شدیدترین توهین‌ها قرار می‌دهند و او باید بهترین بازی‌اش را در چنین شرایطی ارائه دهد. گاهی دیده شده که یک فوتبالیست توسط طرفداران خودش «هو» شده و حتی به او فحاشی شده و او تمام ۹۰ دقیقه را بدون واکنش به تماشاگران به پایان رسانده است. بدیهی است که کسی از عمل تماشاگران حمایت نمی‌کند اما شاید نمونه خوبی برای نمایش سعه‌صدر یک چهره مشهور باشد. چهره‌هایی که یادشان می‌رود به اندازه پولی که می‌گیرند باید صبور باشند و دست به هر کاری زده‌اند تا دیده شوند و مردم به خاطر آنها بلیت بخرند. بهانه گرشا رضایی و مدیر برنامه‌هایش این است که فردی در سالن با صدای بلند اعتراض کرده و درخواستی داشته که اتفاقا مطالبه اکثریت مردمی است که به کنسرت‌ها می‌روند. وقتی بلیت‌های چندصد هزار تومانی خریداری می‌شود توقع هم این است که یک اجرای حرفه‌ای و در اندازه‌های همان مبلغ جلوی چشم مخاطبان قرار بگیرد.

هنرمندان عزیزمان اگر یک بار برای همیشه تکلیف‌شان را با مردم و نوع مواجهه با آنها را برای خودشان حل کنند دیگر شاهد چنین اتفاقاتی نخواهیم بود. این مردم بالاخره تا کجا محرم هستند و حق پرسشگری دارند و مرز حریم شخصی و عمومی کجاست؟ ظاهرا اینجا فقط هنرمندان هستند که سوال می‌کنند و «مردم» تنها واژه‌ای است که باید بلیت‌هایشان را بخرند و تعداد دنبال‌کننده‌هایشان در صفحات شخصی‌شان را بالا ببرند.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند