به گزارش باکس افیس ایران: داستان ازدواج درباره ازدواجی است که به سبک غربی تمام می شود و تلویحا نکاتی را درباره زندگی مشترک بیان می کند. این فیلم در روزگاری که بی بند و باری و ترک خانواده به عنوان یک عنصر و ابزار فیلم سازان هالیوودی است ، یک غنیمت است .
«داستان ازدواج» به کارگردانی نوآ بامباک یک عاشقانه هالیوودی است که برشی از زندگی زوجی را نشان می دهد که تب و تاب شروع زندگی و شوق و ذوق رمانتیک روزهای ابتدایی دو نفره شدن را از سر گذراندند.
این زوج، در مرحله ای از زندگی هستند که با وجود فرزند هشت ساله شان ، زندگی زناشویی به عنوان یک فرآیند طبیعی پذیرفته شده است و عشق بازی های ابتدایی جایش را به عقل و منطق داده است. چناچه روان شناسان نیز تأکید دارند در روزهای ابتدایی شروع زندگی مشترک، زوجین در محیط خلأ سیال جنسی و عاطفی قرار دارند و کمتر چشم به عیوب یکدیگر و تضادها و تفاوت های شخصیتی می دوزند.
اگر زن و مرد در سال های بعدی با وجود چالش ها و تفاوت های فرهنگی و رفتاری بتوانند به یک زبان ثابت برای ارتباط برسند، ازدواج تا حد زیادی بیمه می شود. در این فیلم ، شاهد این هستیم که نیکول ( با بازی اسکارلت جوهانسون) در ابتدای رابطه ، من شخصیتی اش را فراموش کرد و ابزاری برای رسیدن به اهداف و خواسته های همسرش شد. در دیالوگ های مختلف فیلم ، متوجه می شویم که زن پیش از ازدواج ، آرزو و اهدافی داشته که برای ارتباط داشتن و زندگی با همسرش چارلی ( با بازی آدام درایور ) از همه این اهداف چشم پوشی می کند.
آغاز فیلم با مونولوگ های زن و شوهر درباره همسرشان شروع می شود. ویژگی های مثبتی که با چاشنی کمدی از یکدیگر بازگو می کنند و این حس را به بیننده القاء می کند که شاهد یک داستان عاشقانه است اما این حس با دیدن سکانس بعدی، یعنی حضور زوج در اتاق مشاوره و دیالوگ مشاور درباره طلاق جایش را به بهت می دهد.
زن و مردی که در رفتارشان هنوز ، رگه های دوست داشتن دیده می شود به جایی می رسند که تمامی لحظات خوب کنار هم بودن ، درد دل کردن و حرف زدن درباره نقاط ضعفشان را برای پیروزی روی میز دادگاه به عنوان شاهدی بر بد بودن طرف مقابل ، می گذارند و در سکانس دادگاه ما شاهد عریان شدن حقیقتی هستیم که از انسان ها ، چیزی ساخته که عطوفت و علاقه و البته انسانیت را فدای منافع خود می کنند.
به نظر می رسد یکی از نقاط اوج فیلم این سکانس باشد و قابی که از صورت زن و شوهر گرفته می شود که شرم و ناراحتی از انجام این کار ، مانع از این می شود که بتوانند در چشمان یکدیگر نگاه کنند.
داستان ازدواج ، داستان به هم رسیدن نیست. داستان یک جدایی متفاوت است. جدایی که با خودخواهی و گفتگو نکردن دو طرف آغاز می شود و با زیرپا گذاشتن ارزش ها ، به نقطه پایان و امضای نهایی می رسد.
زن و مردی که در رفتارشان هنوز ، رگه های دوست داشتن دیده می شود به جایی می رسند که تمامی لحظات خوب کنار هم بودن ، درد دل کردن و حرف زدن درباره نقاط ضعفشان را برای پیروزی روی میز دادگاه به عنوان شاهدی بر بد بودن طرف مقابل ، می گذارند و در سکانس دادگاه ما شاهد عریان شدن حقیقتی هستیم که از انسان ها ، چیزی ساخته که عطوفت و علاقه و البته انسانیت را فدای منافع خود می کنند.
نقش وکلا در این فیلم ، اهمیت ویژه ای دارد. وکلایی که پرونده طلاق دو نفر را بیشتر شبیه دوئل قدرت خود می بینند و آنها کسانی هستند که کاتالیزگری برای فروپاشی ارزش می شوند. اما وکیل سال خورده ای که از تجربه خود برای جلو بردن این پرونده استفاده می کند، سعی می کند به شیوه های مختلف این موضوع را به چارلی یاداوری کند که حرمت گذاشتن بر خاطرات و احساسات از هرچیز دیگری قیمتی تر است.
همچنین نقش مادر نیکول هم علاوه بر اینکه به کمدی شدن فیلم هم کمک کرده است ، حاوی پیامی است. این زن رابطه خوبی با دامادهایش دارد و حتی هنوز با داماد سابقش ارتباط صمیمی خود را حفظ کرده است. این نکته و نشانه های دیگر این فیلم مانند آنچه وکیل با سابقه درباره خوب تمام شدن طلاق گفت ، نشان می دهد که برای تمام کردن هر چیز حتی جدایی از یک زندگی زناشویی نباید انسانیت ، درستی و خاطرات خوب را از بین برد.
نوع فیلم برداری داستان ازدواج به گونه ای است که کمک کرده تا با استفاده از نماهای لانگ شات و یا حتی کلوز آپ ، مخاطب بتواند احساسات بازیگر و یا پیام سکانس را دریافت کند.
اسکارلت جوهانسون در این فیلم از کارکترهای زیبا و دلبر فاصله گرفته و بیشتر نقش زنی را ایفا می کند که مادر بودن جز جدا نشدنی از او بوده است و در عین دل بستگی به همسرش ، می خواهد خلاف جهت آب شنا کند و برای رسیدن به اهدافش تلاش کند. اهدافی که پیش از این از طرف همسرش جدی گرفته نمی شد و با حرف نزدن درباره خواسته هایش آن قدر او را بد عادت کرده بود که دیگر درخواست های به حقش هم شنیده نمی شد.
آدام درایور ، بازیگر نقش مرد هم توانسته بود به خوبی از عهده شخصیت یک مرد قوی و متکی به خود که خود را دانای کل می داند ، بر بیاید . او در این نقش آن قدر همه چیز را حق به جانب می بیند که اجازه خیانت به همسرش را هم به خود می دهد و نیکول آن قدر در گوشه زندگی اش ، قرار داشت که تا زمان ترک کردن، متوجه نشد که یک تکه بزرگ از وجودش با جدایی از زندگی از زناشویی از دست می رود.
او تسلیم می شود نه برای آنکه توان مبارزه را ندارد بلکه خود را بدون همسر و فرزندش ، فردی کامل نمی بیند و نمی خواهد بیشتر از این و با پافشاری بیشتر ، ته مانده احساس خوبشان را نسبت به او از بین ببرد.
سکانس پایانی فیلم و بستن بندهای کفش مرد توسط همسر سابقش نشان می دهد که زن مانند آنچه در نوشته اش ، آورده بود تا آخر عمر شیفته و دل بسته همسرش خواهد بود.
داستان ازدواج درباره ازدواجی است که به سبک غربی تمام می شود و تلویحا نکاتی را درباره زندگی مشترک بیان می کند. این فیلم در روزگاری که بی بند و باری و ترک خانواده به عنوان یک عنصر و ابزار فیلم سازان هالیوودی است ، یک غنیمت است.
بدون دیدگاه