به گزارش باکس افیس قبلترها برای ارزشگذاری فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی از تئاتر مایه میگذاشتند. مثلا میگفتند فلان استاد بازیگری کارش را از تئاتر آغاز کرده است و بازیگر فیلم ماست یا فلان سریال بازیگرانش همه تئاتریاند. و این اطلاعات باعث میشد مخاطب اطمینان داشته باشد با بازیهای درجه یکی طرف خواهد شد. اما چند سالی است که این روند برعکس شده است. فرهنگ «سلبریتیپروری» باعث شده سالنهای تئاتر یک به یک به دست چهرههای تازه به دوران رسیده فتح و این هنر اصیل دچار دگردیسی شود.
هرچند هستند کسانی که هنوز از روش درست یا حداقل مرسومش مسیر بازیگر شدن را طی میکنند. بهآفرید غفاریان از آن دست بازیگرانی است که کارش را از تئاتر آغاز کرده و حالا پا به سینما گذاشته است. هرچند هیچوقت رشته اصلی را گم نکرده و همچنان دل در گرو صحنه دارد. او متولد سال ۱۳۷۲ است و امسال با فیلم «مردی بدون سایه» به کارگردانی علیرضا رییسیان در جشنواره فیلم فجر حضور داشته است.
مخاطبانی که کارهایت را در تئاتر دنبال کرده بودند با دیدن تصویرت روی بیلبورد فیلم سوفی و دیوانه کمی جا خوردند. چه شد گذرت به سینما افتاد؟
چند سالی است در یک دندانپزشکی منشی و دستیار هستم. دکتر مطبی که من منشیاش هستم آقای کرمپور را میشناخت. همسر آقای کرمپور مدیر تولید فیلم هم بود و قبلتر من را هم در تئاتر دیده بود. از طریق همین واسطه به گروه فیلمبرداری معرفی شدم. آنها بازیگر جوانی میخواستند که کار سینما نکرده باشد اما بتواند از پس یک نقش پردیالوگ برآید. آقای کرمپور همه جا اعلام کردهاند تئاتر نمیبینند. من یک مصاحبه کردم و همین روند انتخاب شدنم را توضیح دادم. اما در کمال تعجب سایت دیگری تیتر زد «نقش همسر کارگردان در انتخاب بازیگر»! این اتفاق باعث ناراحتی آقای کرمپور شد.
چقدر علاقه داشتی به سینما برسی؟
راستش هیچوقت علاقه چندانی نداشتم. حتی آن سالهای اول و در تئاترهایی که با آقای معجونی کار میکردم بعضی از عوامل فیلمهای سینمایی شمارهام را از ایشان میخواستند ولی من میگفتم نمیخواهم کار سینما بکنم. در این چند وقت اما چند باری با من تماس گرفتند و برای تست فیلمهای سینمایی به دفاتر فیلمسازی رفتم اما نتیجهای نداشت. مثلا دفتر آقای حاتمیکیا مشکلشان این بود که چرا تا به حال کار نکردهای. یا مثلا وقتی برای فیلم لاک قرمز هم تست دادم همین مشکل را دلیل عدم انتخابم اعلام کردند. در حالی که بازیگری که برای آن نقش انتخاب شد هم تا به حال در فیلمی بازی نکرده بود. یا حتی فیلم سیانور کار آقای شعیبی. من برای نقش روبهروی پدرام شریفی تست دادم و باز همین ایراد را گرفتند. این در حالی است که وقتی برای فیلم «سال دوم دانشکده» و کار آقای صدرعاملی رفتم گفتند چرا فلان فیلم را بازی کردهای!
مناسبات انتخاب نقشها چیست؟ ما بارها شنیدهایم رابطه حرف اول و آخر را میزند. برخوردشان با بازیگرهای به اصطلاح تازهکار چطور است؟
خب طبیعتا رابطه نقش مهمی دارد ولی به طور کلی در سینما اینطور باب شده که برخورد حرفهای لزوما نباید انسانی باشد! مثلا در دفتر فیلم مشغول تست دادن هستی و میدانی برای این نقش در نظر گرفته شدی اما وسط اجرا حرفت را قطع میکنند میگویند با تو تماس میگیریم. تا به حال یک نفر از من نپرسیده در دانشگاه چه خواندهای؟ من هم هنرستان تئاتر خواندم و هم در دانشگاه. هرچند دانشگاه را به خاطر شهریه رها کردم اما هیچکس به سابقه تحصیلیات اهمیت نمیدهد یا مثلا قرارداد درست و درمانی برای تازهکارها نیست. بدتر آنکه میگویند فلان آدم برای گرفتن این نقش حاضر است این قیمت را هم بپردازد! اگر قرار است پولی هم به تو بدهیم کلاهت را بینداز بالا! سر آخر هم باید برای همه چیز دعوا کنی.
نمونهای که برای خودت اتفاق افتاده باشد را تعریف میکنی؟
نمونه که زیاد است. مثلا برای نقشهای کوچک دستمزدی در نظر نمیگیرند و میگویند آخر کار به بازیگر کادو میدهیم! من بازیگر تئاترم و خانه تئاتر برای من دستمزد مشخص تعیین کرده است. از حرفهایگری فقط حرفش را بلدند.
یا مثلا سر فیلم سوفی و دیوانه ما سکانسی را روی پل طبیعت ضبط کردیم که در آن رضا یزدانی ترانهای را میخواند. خب طبیعی بود آن صحنه بعدتر برای موزیکویدیو کار استفاده شود. اما من دیدم مثلا در همان ترک از سکانسهای فیلم بریده شده و حتی صدای دیالوگ من روی آن است. خب همه جای دنیا حضور در ویدئوکلیپ یک خواننده یعنی اعلام حمایت از او! ممکن است برخی بخواهند به هر نحوی دیده شوند اما من این روش را نمیپسندم. مثلا همین اواخر فیلمنامهای دستم رسید که ممکن است یک خواننده هم به عنوان بازیگر در آن حضور داشته باشد. موقع قرارداد تاکید کردم پس حتما در قرارداد من ذکر کنید صدا و تصویرم در ویدئوکلیپ و جاهای دیگر استفاده نشود. عجیب آنکه مدیر تولید کار نمیدانست چطور اینگزاره را وارد قرارداد کند!
پس عملا برخورد خوبی با بازیگران تازهوارد ندارند.
بله متاسفانه. مثلا تازگیها مد شده است که از لباسهای خود بازیگر سر فیلمبرداری استفاده میکنند. اتفاقا من راضیتر هستم. چون معمولا لباسهایی که خودشان تهیه میکنند ناراحت است. سر کاری بودم و پروژه چند وقتی متوقف شد. سه چهار جفت کفش، چند مانتو و شال من سر پروژه ماند و آنها را برنمیگرداندند! میگفتند جزو راکورد است! اگر بازیگر باتجربهای بود این اتفاقها میافتاد؟
وقتی صحبتهای تو را میگذاریم در کنار گزارههایی مانند بازیگرسالاری در سینمای ایران به تناقض میرسیم. بالاخره بازیگرسالاری در سینما هست یا برعکس آن در جریان است؟ من شنیدم بازیگرهای حرفهای خیلی بداخلاق هستند.
وقتی رفتار دیگران را میبینم فکر میکنم آنها روش درستی را انتخاب کردهاند. انگار باید جدی باشی یا رفتارت بد باشد وگرنه جدی گرفته نمیشوی.
من به خاطر ندارم حتی پنج دقیقه مثلا راننده کار را معطل کرده باشم. اما در عوض مثلا سر فیلمبرداری فیلم آقای رییسیان. سکانس اول، سکانس سختی بود. ما در تابستان و در منطقه شهریار از ساعت ۹ صبح تا ۴ عصر فیلمبرداری داشتیم یعنی اوج گرما.
من در آن صحنه باید زمین میخوردم. بدلکار سر صحنه بود فقط برای اینکه بگوید چطور زمین بخورم تا آسیب کمتری ببینم. بماند که من دو روز بعد از این صحنه بدندرد داشتم. زمین آنجا هم پر بود از چوبهای تیز و آشغال. چاقویی هم در صحنه استفاده میشد که واقعی بود و مدیر تولید به من هشدار داد که مراقب باش زخمی نشوی! حتی چاقوی مشقی هم نساخته بودند. ماشین اورژانسی در صحنه بود تا اگر برای من اتفاقی افتاد به بیمارستان منتقل شوم. ماشین اورژانس خیلی زودتر از پایان فیلمبرداری رفت. خونی که برای صحنه درست کرده بودند از آبآلبالویی بود که همانجا خریدند. حین زمین خوردن چندباره دستم شکاف برداشت. تمام لباسهایم هم با خون مصنوعی کثیف بود. حمام و دستشویی درستی هم نبود تا آنجا لباسهایم را تمیز کنم. از طرف دیگر همه عوامل فیلمبرداری بعد از اتمام صحنه رفتند و را تنها گذاشتند! فقط دستیار لباس باقی ماند! من از او پرسیدم با همه اینطور برخورد میکنند؟
من میدانم بازیگری کار سختی است اما مشخص است نمیتوانند با بازیگرهای بیشتر کار کرده، اینطور برخورد کنند. من از خاک آنجا بدنم عفونت کرد. خرج بیمارستان و همه چیز هم گردن خودم بود هرچند گفتند قبضها را بیار تا پولش را پرداخت کنیم اما این اتفاق نیفتاد.
پس به نظر تو رفتار بازیگران درست است. وگرنه اتفاقات برعکس میشود.
متاسفانه بله. طوری رفتار میکنند که انگار میخواهند بگویند ما از تو استفاده میکنیم و بعد هیچ ارزشی برای ما نداری. از طرف دیگر من نمیتوانم با دیگران بد برخورد کنم. نمیخواهم کارهایم را دیگران انجام دهند.
با این وضعیت فکر میکنی دوام بیاوری؟
اگر قرار است این شرایط تغییر کند باید امثال من دوام بیاورند که اشکالات را میگویند.
تجربه کار کردن با کارگردانی مثل رییسیان یا بازیگرانی مثل لیلا حاتمی و علی مصفا چطور بود؟ اصلا فرصتی برای تجربه کردن هست؟
همه چیز خیلی باعجله پیش میرود. هیچ فضایی نیست تا تو چیزی خلق کنی یا تجربه کنی یا حتی گپی با دیگران داشته باشی.
خیلیها مشکل اصلی سینمای ایران را فیلمنامه میدانند. تو چطور فکر میکنی؟ در کارها فیلمنامه کاملی به تو تحویل دادهاند؟
فقط در فیلم سوفی و دیوانه فیلمنامه کامل وجود داشت. مثلا فیلمی به من پیشنهاد شده که اصرار دارند خیلی زود قراردادش را امضا کنم. من گفتم به فیلمنامهنویس شما اعتماد ندارم. مخصوصا روی دیالوگنویسیهای او. گفتند مشکلی نیست! هر دیالوگی را خواستی عوض کن! یا مثلا در فیلم درساژ فیلمنامه کاملی وجود داشت ولی من آن را نخوانده بودم. فقط من در تست کار از جهانبینی کارگردان خوشم آمد و در فیلم بازی کردم.»
تجربه درساژ چطور بود؟ با توجه به اینکه اکثر بازیگران کمسن بودند.
«آنجا هم مشکل این بود که من با وجود آنکه سالها کار تئاتر کار کرده بودم، مثل آنها به حساب میآمدم. هرچند بعضی بازیگران کمسن آن کار، حرفهایگری با تعریفی که قبلتر گفتیم یاد گرفته بودند. مثلا برای گرفتن یک پلان ۱۸ برداشت ضبط میکردیم. بازیگر کمسن یاد گرفته بود اذیت کند تا بفهماند جایگاهش چیست.»
تو دو دوره تجربه حضور در جشنواره را داری. این رویداد را چطور ارزیابی میکنی؟
«جشنوراه به نظر من تنها گرفتن چند عکس و فرش قرمز است وگرنه فرصتی نیست تا مثلا در مصاحبهای مفصل در مورد معضلات سینما صحبت کنی. از طرف دیگر مثلا عکاسها عکس زیادی از من نگرفتند یا اگر گرفتند منتشر نکردند چون اینستاگرام من فالوئر زیادی ندارد. اصلا شخصی است و پابلیک نیست. ولی انتشار عکسها از دید عکاسها یعنی دست به دست کردن فالوئر.»
برای جذب فالوئر تلاشی نکردی؟
«علاقهای به این کار ندارم. چون اینستاگرام من فضای شخصی است. من دوستانم را دانه به دانه انتخاب کردهام. احساس میکنم اینطور میتوانم در مورد چیزهایی که میخواهم حرف بزنم.»
فکر میکنی حتی با این شرایط میتوانی در مورد همه چیز حرف بزنی؟
«دستم خیلی بازتر است. مثلا در تظاهرات دیماه سال گذشته من اجرا داشتم. من نمیتوانستم از دیدن تظاهرات چشمپوشی کنم. اجرای ما هم وسط شلوغیها بود.»
میتوانی فن پیج داشته باشی!
«چرا باید من فن پیج داشته باشم؟ ریدو هد با آن سابقه و موفقیت و طرفدار فن پیج دارد نه من! من اصراری برای ورود به این مناسبات ندارم. از طرف دیگر مشهور شدن این روزها کار سختی نیست. من به مخاطب محدود راضیترم. این خیل عظیم لشگر مخاطبان فیک چه چیزی نصیب من میکند؟»
اما نمیشود کارکرد اینستاگرام یا شبکههای مجازی را نادیده گرفت.
«برای همین اینستاگرامم را با چنگ و دندان حفظ کردم. البته آنطور که خودم میپسندم. اشکال عمده شبکههای اجتماعی این است که مرزی بین فکت و نظر باقی نمانده. هرکس هرچیزی میگوید فکر میکند درست است. مثلا صدا و تصویر دکتری پخش شده که هوس خواندن دارد. میگویند فالش خوانده. عدهای اما نظر دیگری دارند و معتقدند ممکن است فالش نباشد! هست! اگر لاین صدای این آدم را جدا کنی میفهمی فالش خوانده. نظر شخصی آدمها اینجا اهمیتی ندارد»
یکسری از بازیگران هم مجبورند در مورد همه چیز نظر بدهند.
بله، نمونهاش ترانه علیدوستی. خب ترانه از ابتدا در مورد مسائل مختلف صحبت کرده و حالا مخاطب نمیپذیرد مثلا در مقابل اتفاقات سریال شهرزاد سکوت کند و مخاطب حق دارد معترض باشد.
موافق این واکنشها در فضای مجازی هستی؟ همین نظر دادن هنرمندان.
«یک بخشش بله و یک بخشش نه. مرز آنجایی است که از تو سوءاستفاده نکنند و من معتقدم بازیگران ما باید آنقدر باهوش باشند که این مرز را بشناسند.
نظرت درباره نگاه سینماگران به هم نسلان تو چیست؟ معمولا آنها را بیخیال یا مصرفکننده علف و چیزهای تیپیکال دیگر نمایش میدهند.
این روزها کاراکتر علف بزن! در فیلمهای سینمایی زیاد شده ولی هیچکس به ریشه توجه ندارد. چرا این جوان نسبت به همه چیز بیخیال است. چرا سمت دراگی میرود تا فقط زندگی را بگذراند. چرا انقدر به فکر مهاجرتاند؟ فقط مد شده کاراکتری این سنی هم در کارها باشد تا تُکی بزنند و همین.
صحبتهایی که در مورد انتخاب بازیگر در مهمانیها میشود چقدر صحت دارد؟ این گنگهایی که از آن حرف میزنند واقعا وجود دارد؟
«حتما هست. اما دلیل سادهای دارد. چون کارگردانان ما پیگیر نیستند. وقتی اسم و رسمی دست و پا میکنند دیگر دنبال کشف استعداد جدید و چیزهای این مدلی نمیروند. هیچ کارگردانی دیگر مثلا به فکر موزیک کار نیست. همه به این فکر هستند که فیلم را با کدام تهیهکننده یا سرمایهگذار ببندند. یا چطور تبلیغ کنند. اگر خیلی بخواهند به خودشان زحمت بدهند سری به خانه سینما میزنند و لیست اسامی را نگاه میکنند و از بینش یکی را انتخاب میکنند. وگرنه دیگر کارگردانی نیست یا حداقل کم است که مثلا پیگیر تئاتر باشد و بخواهد بازیگری را کشف کند.»
سوال من همین بود. قبلتر میگفتند حضور تئاتریها در سینما ارزش است. آیا هنوز این حرف را میزنند؟
عملا دیگر اینطور نیست. ممکن است مثلا برای پز دادن بگویند بازیگر ما تئاتر کار میکند اما ارتباطی دیگر وجود ندارد. بعضی هم دنبال بازیگران تئاتر میروند چون آنها کم پول میگیرند!
نظرت درباره بحث پولهای کثیف چیست؟ آیا برای تو سرمایهگذار و تهیهکننده کار مهماند؟
حتما مهم است. من همیشه اول از تهیهکننده و سرمایهگذار سوال میکنم. قبلتر تهیهکنندگان سلیقه داشتند. دنبال ساختن کار درست بودند. اما امروز هرکس که پولی دارد میخواهد فیلمی بسازد. سرمایه کثیف یا سرمایه مشکوک همیشه انتخاب مشکوک میکند. به دنبال قصه دروغ میرود، هدفش فرهنگ نزولی است.
مثلا مشخص شده که سریال شهرزاد مولود همین سرمایههای مشکوک است. این سریال را دیدی؟ آیا فکر میکنی دنبال پیگیری فرهنگ نزولی است؟
خیلی شهرزاد را دنبال نکردم و نمیتوانم نظر کامل بدهم. اما آنچه دیدم همان سریالهای ماهوارهای در قالب شبکه نمایش خانگی بود. قباد یا فرهاد!
فضای تئاتر را چطور میبینی؟ این چند سال همه چیز تغییر کرده. آخرین کار تو چه بوده؟
آخرین کارم با آقای رضایی راد بود. بله فضای تئاتر هم تغییر کرده و همه چیز را همان فالوئر و سلبریتیها مشخص میکنند.
سینما آنطور و تئاتر هم این. پس میخواهی چه کار کنی؟!
اصلا چه کسی گفته ما باید همیشه کار کنیم؟ من میتوانم یک مخاطب جدی باشم. هرچند خودم مشغول نوشتن کاری هستم و میخواهم اجرایش کنم. هرچند میدانم سالن به امثال من نمیدهند.
چرا؟
در ذهن من این کار در سالن سمندریان قابل اجراست. اما این سالن دست یک گنگ خاص است. گنگی که سالن را فقط به دانشجوهای خودشان و اطرافیانشان میدهند.
سالنهای خصوصی چی؟
کیفیت پایینی دارند و جوابگوی کار من نیستند. من در کارم موسیقی زنده الکترونیک دارم. مثلا سالنی مثل رو به رو اسپیکر ندارد و من برای اجرایم باید شبی یک میلیون و هفتصد هزار تومان پول اجاره اسپیکر بدهم.
ابتدا تصور میشد راه افتادن سالنهای خصوصی میتواند تکانی به فضای تئاتر بدهد. اما انگار همه چیز برعکس شده است.
بله. چند وقت پیش هشتگی راه افتاده بود با مضمون اینکه با گوشی خاموش وارد سالن تئاتر شوید! قبل از ورود سلبریتیها به تئاتر کسانی مخاطب این هنر بودند که نیازی به تذکر در موارد اینچنینی نداشتند. اما امروز مخاطب عمده تئاتر کسانی هستند که مثلا بین رفتن به پالادیوم و سالن نمایش مردد ماندهاند!»
تا چند سال پیش تئاتریها شکایت داشتند که مخاطب نیست و حالا هم اتفاقات امروز. راهحل میانهای وجود دارد؟
«من از مخاطب کم نمیترسم. چون اگر قرار است تاثیرگذاری داشته باشیم باید از مخاطب کم شروع کنیم. همین مخاطب کم دست کسانی که واقعا به هنر علاقه دارند را میگیرند به سالن تئاتر میآورند.
این چند وقت نمایش بینوایان خیلی سر و صدا کرد. نظرت درباره این اجرا چیست؟
من نمیدانم اگر بازی در این نمایش به من پیشنهاد میشد قبول میکردم یا نه. خب من هم برای انجام کارهایم پول لازم دارم. کاری به کسانی که نقشهای کوچک داشتند یا نوازنده بودند ندارم. اما بازیگران نقشهای اول چطور راضی شدند وارد کاری شوند که از عهدهاش بر نمیآیند. خوانندگی کار یک شب و دو شب نیست.
به غیر از سلبریتیهایی که در این اجرا بازی کردند، بازیگران دیگری بودند که بتوانند بخوانند یا تئاتر موزیکال اجرا کنند؟
صددرصد ما خواننده زن و مرد داریم که بتواند از پس این اجرا بر آید. ولی چون اسم و رسمی ندارند این اتفاق نمیافتد. متاسفانه این روزها حتی برخی قراردادها بر اساس تعداد فالوئر اینستاگرام بسته میشود. تهیهکننده حساب میکند که این بازیگر چقدر فالوئر دارد و بعد قرار داد میبندد. آقای پارسایی میتوانست نصف دستمزدی که به سلبریتیها پرداخت کرده خرج تبلیغات کند و عوضش خوانندههای حرفهای را سر کار بیاورد. آقای پارسایی کارگردان کار شش ماه صرف آموزش خوانندگی به بازیگران کرده است. آیا واقعا میشود با شش ماه تمرین کار یک عمر خوانندگان را یاد گرفت. این نشان میدهد نگاه این آقایان به هنر از بالا به پایین است.
از طرف دیگر اشکال من به این اجرا و اجراهای مشابه سیستم فاشیستی بلیت فروشی است! هرکس پول بیشتری بدهد جلوتر مینشیند تا بازیگر معروف کار را ببیند. قبلتر اینطور بود که هرکس پیگیرتر بود صندلی بهتری نصیبش میشد. نه در سینما و نه در تئاتر این اتفاق رخ نداده بود.
بدون دیدگاه