به گزارش باکس افیس ایران: روزنامه گاردین در مطلبی نوشت: مستند «مشق امشب» دنبالهای بر مستند «مشق شب» از عباس کیارستمی، پدرخوانده سینمای مدرن ایران، است که آن را کامل کرد.
عباس کیارستمی، از فیلمسازان مطرح سینمای ایران، سال ۱۳۶۷ دوربین به دست گرفت تا مستندی درباره چالشهای دانشآموزان و خانواده آنان برای انجام تکالیف در منزل، بسازد. این مستند ۹۹ دقیقهای که مشق شب نام دارد، دلهره و نگرانی دانشآموزان نسل گذشته را به تصویر میکشد، نسلی که همیشه از حجم بالای تکالیفشان شکایت داشتند اما گوش کسی بدهکار نبود.
با گذشت بیش از سی سال از آن روز، اشکان نجاتی و مهران نعمت اللهی در مستندی مشابه به نام مشق امشب لایههای پنهان معضلات مربوط به نظام آموزش و پرورش امروز ایران را مورد بررسی قرار دادند. این مستند به نمایندگی از سینمای ایران در جشنواره بین المللی فیلم مستند ایدفا و جشنوارههای ورشو، استانبول و آمستردام نیز اکران شد.
روزنامه گاردین در مطلبی جدید نقدی درباره این مستند منتشر کرده است. در این نقد میخوانیم: از یک پسر هفت یا هشت ساله میپرسند چه آرزویی داری و او پاسخ میدهد: یک دوچرخه بزرگ و بادکنکی که هیچوقت نمیترکد.
یک پسر دیگر در همین سن و سال در پاسخ به این سوال که «زندگی چیست؟» میگوید: زندگی چیزی است پر از سختی و مشکل.
اشکان نجاتی و مهران نعمت اللهی در این مستند دردناک دوربین به دست گرفتهاند و با دانشآموزان ایرانی درباره زندگی، مدرسه، تکالیف و آرزوهایشان برای آینده گفتوگو میکنند.
این مستند دنبالهای بر مستند مشق شب از عباس کیارستمی، پدرخوانده سینمای مدرن ایران، است که همین سوالات را از کودکانی که در سایه جنگ ایران و عراق بزرگ میشوند، میپرسد.
آنچه بیش از همه در این مستند به چشم میآید تصویری است که از اختلاف طبقاتی میان فقیر و غنی به نمایش میگذارد. یکی از دانشآموزان ثروتمند درباره این که چقدر وضع پدرش خوب است و چند ماشین دارند فخر میفروشد. مصاحبه کننده از او میپرسد: میدانی ثروت یعنی چه؟ میگوید: بله، ثروتمند کسی است که مثل پدرم یک عالمه پول داشته باشد. سوال بعد این است: میدانی فقر یعنی چه؟ دانشآموز پاسخ میدهد: نه.
اگر این دانشآموز مستند را نگاه کند معنی فقر را خواهد فهمید. بچههای فقیر به سرعت قابل تشخیص هستند و نه فقط با سوییشرتهای رنگ و رو رفته و موهایی که خودشان کوتاه کردهاند. آنچه فقر آنها را نمایش میدهد زبان بدن و صورتهای جدیشان است که به یاد میآورد این دانشآموران وقتی برای بازی و بچگی کردن ندارند. معلم این پسربچهها میگوید آنها ۸ تا ۱۰ سال دارند اما از لحاظ بلوغ ۱۷ یا ۱۸ سالهاند. بیشتر این دانشآموزان عصرها و بعد از ظهرها کار میکنند. یکی از این بچهها میگوید روزنامه میسوزاند و دوده آن را به صورتش میمالد تا کثیفتر به نظر برسد و مردم بیشتر برایش دل بسوزانند. بچه دیگری میگوید کرایه و خرجی خانه خانوادهاش بااوست. وی در فیلم میگوید: من اسباب بازی نمیخرم. وقتی باید شکمت را سیر کنی دیگر اسباب بازی نمیخری.
دیدن این مستند کار سادهای نیست اما این بچهها بدون این که جهان چشمش را به رویشان ببندد هم به اندازه کافی نامرئی هستند.
بدون دیدگاه