به گزارش باکس افیس ایران: عبدالله علیخانی در گفتگوی ویژ ه با باکس افیس ایران، که بی شک یکی از با اخلاق ترین تهیه کننده و سینما داران ایران از جمشید هاشم پور می گوید.
بازیگری ۵۰ درصد هنر است و ۵۰ درصد فیزیک مناسب
عبدالله علیخانی متولد سال ۱۳۲۸ در شهر ری از تهیه کنندگان قدیمی سینما است. او به همراه حسین فرحبخش ده ها فیلم سینمایی ساخته و نشان داده رگ خواب تماشاگر ایرانی در دست اوست.
عبدالله علیخانی در طول سال های فعالیتش به عنوان تهیه کننده سابقه همکاری با بسیاری از بازیگران ایرانی را در کارنامه دارد. از جمله جمشید هاشم پور. او در مورد فعالیت هنری این بازیگر به خصوص حضور او در فیلم تاراج می گوید:
« جمشید هاشم پور به حق بضاعت کامل یک سوپراستار سینمایی را دارد. او توانست در فیلم تاراج به خوبی خودش را نشان بدهد. بعد از دیدن آن فیلم و چهره هاشم پور من به یاد دو تن از بازیگران فیلم های کلاسیک امریکا افتادم. یول برینر و تنسا والاس. برای تبدیل شدن به یک سوپراستار سینمایی فاکتورهای مختلفی لازم است. جدا از هنر بازیگری که ۵۰ درصد قضیه را شامل می شودف فیزیک مناسب هم در این امر دخیل است. هاشم پور این دو را به نحو احسن دارد. بازیگری در سینما با تئاتر متفاوت است. به همین خاطر است که فیزیک مناسب لازمه بازیگران سینما است. هاشم پور قهرمانی است که تماشاگر با او رویا پردازی م یکند. با او همزات پنداری می کند و همراهش می شود. اتفاقی که در فیلم تاراج برای تماشاگر ایرانی رخ داده است.»
او با اشاره به رفتار حرفه ای هاشم پور در صحنه فیلم برداری می گوید:
« ما با جمشید هاشم پور ۷ فیلم سینمایی کار کردیم. ۴ فیلمی که او به عنوان بازیگر با تیم ما کار می کرد الحق فیلم های سختی بود. فیلم های سختی که صحنه های خطرناکی هم داشت اما او هیچگاه حاضر نشد از بدل استفاده کند. او تمام سکانس های زد و خورد و تعقیب گریز را خود بازی می کرد و خم به ابرو نمی آورد. صحنه هایی که مثلا در سینمای هالیوود با آن همه امکانات به همراه بدل ساخته می شود اما در سینمای ما با بضاعت کم خود هاشم پور اجرایشان را بر عهده داشت.»
او با اشاره به خاطرات زیادی که با هاشم پور در صحنه های فیلم برداری دارد ، می گوید:
« جمشید هاشم پور از هواپیما می ترسید و همیشه با ماشین سر صحنه های فیلم برداری حاضر می شد. در آن زمان ما فیلمی در اصفهان کار می کردیم به نام نیش.
هاشم پور قرارداد دیگری با گروهی دیگر داشت و فیلم برداری آنان در یزد بود. به همین خاطر ما باید دو روزه صحنه های اصفهان را می گرفتیم و بعد هم عازم بندر لنگه می شدیم. هر روز از گروه فیلم برداری که در یزد مشغول بود با ما تماس می گرفتند و سراغ هاشم پور را می گرفتند.
سر آخر ما مجبور شدیم برای خلاص شدن از دست آن ها دروغ مصلحتی بگوییم و چند روز همه تلفن ها را قطع کنیم. آن زمان هم موبایل نبود تا بتوانند ما را پیدا کنند.
خلاصه بعد از چند روز تلفن را جواب دادیم و قرار شد هاشم پور برای کار آن ها به یزد برود. او رفت و فیلم برداری آن ها انجام شد و دوباره قرار شد او به همراه ما به بندر لنگه بیاید. به همین خاطر من با یک اتومبیل پژو و راننده برای بردن او به یزد رفتیم.
وقتی به یزد رسیدیم شب بود هاشم پور از صحنه فیلم برداری می آمد. به همین خاطر گفت من در صندلی عقب می خوابم و کمی استراحت می کنیم. در راه رسیدن به بندر لنگه و در جاده ای، ایست بازرسی بود.
سربازی ماشین ما را نگه داشت و پرسید کجا می رویم؟ من هم گفتم بندر لنگه برای فیلم برداری. وقتی چراغ قوه را روی صندلی عقب انداخت و هاشم پور را دید ناگهان فریاد زد و باعث شد تمام افرادی نظامی که آن جا بودند به سمت ماشین ما بیاییند.
شوق آن ها برای دیدار با هاشم پور مثال زدنی بود. او هم همواره احترام مردم را نگه می داشت و رفتاری مناسب با مخاطبانش داشت. هیچگاه نشد او در مقابل درخواست عکس یا امضای مردم برخورد بدی داشته باشد.»
گروه فیلم و عکس : کورش کبیری، رضا دیبا
گروه فیلم و عکس : کورش کبیری، رضا دیبا
بدون دیدگاه