سینمای ایران

سینمای ایران در آستانه سقوط؛ کمدی بی‌رمق، اجتماعی بی‌تماشاگر!

به گزارش باکس افیس ایران:  در پی تحولات اجتماعی سال ۱۴۰۱ و افت شدید اقبال عمومی به سینما، موجی از فیلم‌های کمدی سعی کرد گیشه را نجات دهد. اما حالا، با گذشت دو سال، نه تنها این فرمول دیگر جواب نمی‌دهد، بلکه اکران نوروز ۱۴۰۴ نیز از شکست استقبال مخاطب خبر می‌دهد؛ نشانه‌ای جدی از بحرانی عمیق در سینمای ایران.
اواخر تابستان سال ۱۴۰۱ جامعه ایرانی دچار تحولات اجتماعی عمیقی شد و در پی شرایط حاکم بر کشور، تقریبا تمام فعالیت‌های هنری به مدت شش ماه به حالت تعلیق درآمد. با فرا رسیدن نوروز ۱۴۰۲ و موعد اکران نوروزی، پیش‌بینی می‌شد که به دلیل عدم استقبال مردمی، تهیه‌کننده‌ها با اکران آثار خود موافقت نکنند و منتظر شرایط مناسب‌تری برای برنامه‌ریزی جهت پخش فیلم‌های خود باشند.

مدیران وقت سینمایی راه حل مسئله بحران مخاطب را در نمایش فیلم‌های کمدی جست‌و‌جو کردند و سرانجام ابراهیم عامریان موافقت کرد تا به ازای دریافت زمان بیشتری برای اکران، فیلم پرهزینه خود یعتی «فسیل» را در این مقطع زمانی راهی پرده سینماها کند. بر خلاف آنچه تصور می‌شد، این فیلم در روزهای نخست اکران با فروش قابل توجهی مواجه شد و در ادامه، رکوردهای گیشه را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران بدل شد.

فاصله قابل تامل میان اکران فیلم‌های نوروز ۱۴۰۳ و ۱۴۰۴

اکران طولانی مدت و سودآوری عجیب و غریب «فسیل»، توجه تهیه‌کننده‌های دیگر را هم به سمت تولید آثار کمدی جلب کرد. شرایط تولید آثار اینچنینی به گونه‌ای پیش رفت که با گذشت دو سال، همچنان گیشه سینماها در تسخیر آثار مربوط به این ژانر باقی ماند و سینمادارها به سختی حاضر می‌شدند تا سانس‌های خود را در اختیار فیلم‌های مربوط به دیگر گونه‌ها قرار دهند.

اما بررسی شرایط اکران فیلم‌ها در نوروز امسال، نشان از تغییر وضعیتی اساسی دارد. بر خلاف انتظارها، اکران نوروزی ۱۴۰۴، نتوانست انتظار سینماداران و تهیه‌کننده‌ها را برآورده کند و به جز «دایناسور» (مسعود اطیابی)، که تازه فروش آن هم با توجه به ترکیب بازیگران و عوامل، در حد و اندازه‌های ساخته‌های متاخر اطیابی نبود، استقبال از مابقی فیلم‌ها به گونه‌ای بود که احتمالا این آثار در بازگرداندن سرمایه‌های تولید هم با مشکل مواجه خواهند شد. بررسی و تحلیل چرایی وقوع این موضوع بحثی گسترده و پردامنه است و عوامل مختلفی را می‌توان در این خصوص فهرست کرد.

سبدخالی تماشاگران سینما

واضح است که سینمای ایران وارد بحرانی اساسی در جذب مخاطب شده است و افرون بر افزایش سی درصدی قیمت بلیت سینماها (که باعث می‌شود هزینه سینما رفتن یک خانواده چهار نفره با احتساب هزینه پارکینگ و خوراکی مختصر، به چیزی در حدود یک میلیون تومان برسد)، می‌توان به عوامل مختلف دیگری هم اشاره کرد.

با بررسی آثار کمدی موفق در چند سال گذشته، متوجه می‌شویم که نوعی تکرار و همانندی گریبان‌گیر چنین فیلم‌هایی شده‌ و المان‌های مختلفی در هر یک از این آثار مدام در حال تجربه شدن است. برای مثال پس از موفقیت فیلم «فسیل»، بسیاری از سینماگران، تاریخ وقایع داستان‌های خود را به سال‌های دهه شصت منتقل کردند و به علاوه، در طرح روایی خود و انتخاب بازیگران، به فرمول‌هایی همیشگی و امتحان پس داده متکی شدند. طبیعی است که در این شرایط، پس از مدتی فیلم‌های کمدی صورتی مشابه یکدیگر پیدا کردند و عدم وجود تنوع و نگاه خلاقانه، در نهایت موجب دلزدگی مخاطب از فضای حاکم بر این آثار شد.

جایگاه نامطلوب فیلم‌های اجتماعی

اما وضعیت فیلم‌های اجتماعی، از این هم بدتر است و تماشاگران مدت‌هاست که به تماشای این آثار روی خوشی نشان نمی‌دهند. برای مثال «رها» (حسام فرهند) با وجود دریافت نقد و نظرهای عمدتا مثبت در زمان جشنواره و حضور بازیگری همچون شهاب حسینی در قامت نقش اصلی، نتوانست انتظارها را در گیشه برآورده کند و شکست سختی خورد. بررسی عدم موفقیت فیلم‌های اجتماعی، شرایط پیچیده‌تری دارد و شاید بهتر است در ابتدا این پرسش را مطرح کرد که اصلا چرا جامعه در این شرایط دشوار اقتصادی، باید به تماشای آثاری که ترسیم کننده جهانی تلخ و غم‌بار هستند، تن دهند؟

علاوه بر این، در سال‌های ابتدایی دهه نود که تولید چنین فیلم‌هایی در نتیجه موفقیت‌های بین‌المللی اصغر فرهادی رونقی دوچندان پیدا کرد، بررسی نارسایی‌های اجتماعی و دغدغه‌های مختلف قشر متوسط جامعه مورد تاکید فیلم‌سازان بود. اما در شرایط فعلی و با توجه به تغییر چهره جامعه و سطح دغدغه‌ها، ارائه تصویری درست از جامعه معاصر ایرانی با توجه به وجود عامل مهمی همچون تیغ تیز سانسور تا چه حد امکان‌پذیر است؟ بدیهی است که ارائه تصویری جعلی از واقعیت و دغدغه‌ها نمی‌تواند مورد پذیرش جامعه امروز قرار بگیرد. از طرف دیگر تولید انبوهی فیلم که به مصائب و مشکلات طبقه ضعیف جامعه می‌پرداختند باعث شد تا بازار فیلم‌های اینچنینی هم شکلی اشباع شده پیدا کرده و جذابیت‌های خود را برای مخاطب از دست بدهد.

شاید مهم‌ترین‌ راه چاره را در شرایط فعلی بتوان در بروز نوعی نگاه خلاقانه و ساخت فیلم‌هایی متفاوت جست‌و‌جو کرد. دیگر دوران رغبت مخاطب به تماشای سیمای ستاره‌های پرطرف‌دار به سر رسیده و بی‌جهت نیست که میلی به تماشای آثاری تکراری مانند «دایناسور»، «کوکتل مولوتف»، «عینک قرمز» و «رها» نداشته باشد. حتی میزان فروش «موسی کلیم‌الله؛ به وقت طلوع» نیز با توجه به هزینه‌های تولید آن و البته ارگانی بودن فیلم و احتمال هدیه دادن بلیت‌ به کارکنان سازمان‌ها، خیره کننده به نظر نمی‌رسد.

گفته می‌شود که قرار است به زودی فیلم «پیر پسر» (اکتای براهنی» رنگ پرده را به خود ببیند. اثری که احتمالا می‌تواند فروش قابل ملاحظه‌ای را تجربه کند، اما اگر چنین نشد، یعنی سینمای ایران با بحرانی سخت در خصوص جذب مخاطب رو‌به‌رو شده و باید برای خلاصی از آن به دنبال چاره‌ای اساسی بود.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند