به گزارش باکس افیس ایران: هفتادوپنجمین فستیوال فیلم کن هم بامداد امروز به پایان رسید و در این میان یکی از جوایز ما را میخکوب کرد. زهرا امیرابراهیمی بر بام یکی از جشنوارههای بزرگ سینمایی جهان ایستاد و جایزه بهترین بازیگر زن این فستیوال را نصیب خود کرد.
شاید کسی تا همین چندوقت پیش فکرش را نمیکرد که او به چنین جایگاهی در سینمای جهان برسد. نه به خاطر اینکه حواشی متعددی را پشت سر گذاشته که صحبت از این موضوعات کمی بیفایده و شاید هجو به نظر آید. در واقع اثر شاخصی در کارنامه هنریاش نبود که احتمال چنین دستاوردی برود. در واقع اصل موضوع اینجاست.
ریبرندینگ زهرا امیرابراهیمی به خودی خود یک شاهکار است. شاهکاری که مبارک همه مردم ایران است.
او که تبدیل به اولین زن ایرانی برنده جایزه بازیگری جشنواره کن شد بعد از دریافت جایزه و یک مقدمه کوتاه به زبان فارسی سخنرانیاش را به زبان انگلیسی انجام داد. امیرابراهیمی در صحبتهایش گفت:«این قصه یک سفر است. این قصه تحقیر بود. اما سینما هم بود. تنهایی بود ولی سینما هم بود. تاریکی بود ولی سینما هم بود و حالا من روبروی همه شما ایستادهام و امشب خوشحالی و رنگ و لعاب است و باز این سینماست، این واقعا سینماست. من هیچ وقت نمی توانم به اندازه کافی از این ترکیب نور و رنگ و سایه تشکر کنم. بر پردهای که دنیا را بزرگتر میکند. این سینما به معنای واقعی کلمه جان من را نجات داد و میدانم این سینما جان خیلیها را نجات داده»
نیما حسنینسب، منتقد سینما به توصیف موفقیت امیرابراهیم پرداخته و مینویسد:
همه چیز به یک قصهی پریان کلاسیک میماند؛ مثل افسانهای که جلوی چشم ما اتفاق بیفتد و رنگ واقعیت بگیرد. او حالا یکی از مثالهای زندهی مثلها و روایتهای صبر و اجر و کوشش و امید است و شکلی از تحقق رویا بعد از کابوسی سهمگین. چنین حکایتی در این سونامی فاجعه و مصیبت و نومیدی و افسردهحالیِ جمعیِ ایرانیان، طبیعی است که چنان واکنشهای پُر شمار و پُر شوری برانگیزد. انگار شادمانی عمومی و تحسینهای فراگیرِ این موفقیت بزرگ، شوق و قدردانی از روزنهای نورانی است که این حضور و ظهورِ ناگهانی در دلِ سیاهی و تاریکی همگانیِ این روزها باز کرده…
رسول اسدزاده، روزنامهنگار روایت جالبی از کامبک امیرابراهیمی دارد:
و قهرمان قصهی ما حالا – در شبی که عین تماشای طلوع از پسِ شبِ سیه ۱۵ساله است – میتواند زیر لب زمزمه کند:
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
شفیعی کدکنی شعر مشهوری دارد که بخشی از آن اینگونه است : ای کاش، آدمی وطنش رامثل بنفشهها(در جعبههای خاک)یک روز میتوانست همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست… اما وقتی وطن تبدیل میشود به سیاه چاله، آدمِ رهیده از آن چه باید بکند؟ وقتی وطن میشود به آن مادری که نوزادش را با بند ناف در خیابان رها میکند چه؟ وقتی وطن میشود مادرِ بد خُلقی که فرزندانش را به بیگاری میکشد چه؟ آدمیزاد موجود غریبی است. حتی پس از پس رانده شدن، پس از رها شدن در خیابان، پس از زخمه خوردن باز هم یک روزی دوباره به آغوش وطنش باز میگردد، با همان بند نافِ بریده نشده به مامِ میهن باز میگردد تا هم خودش را تیمار کند هم وطنش را… این داستانِ زَر شدن پیش چشمِ دیگران است. داستانِ خلق دوباره جهان، خلق دوباره مام وطن، خلق دوباره هم میهن، و ما تو را زین پس نه آنگونه که اینگونه به یاد خواهیم داشت.
کاربری به نام سعید از خاطره مشترکش با امیرابراهیمی مینویسد:
“مو خیلی به سینما علاقه دارم و از بچگی عاشق دیدن فیلم بودم. معروف ترین بازیگر سینما و تلویزیون کویت از فامیل زنگویی های بوشهر بود و بازیکنان تیم ملی کویت و قطر و بخرین همه بچه محله های بوشهر و بندرعباس و کنگون و موزسینهای مشهور کویت هم مال کنگون و لار و گله دار.
آقای بهبهانی که مال بهبون بود رفت کویت و رادیو کویت رو افتتاح کرد ، رادیو مال بهبهانی بود و کانال فارسی هم براش درست کرده بود .
یک شب در پاریس مهمونی خانه برادرش بودیم.
به حبیب گفتم میبینی بوشهریها و بهبونی ها عجب نغل های روزگاری هستند و لار و کله داری و خنجی ؟
خنجی بهترین فیلمبردار هالیوود و بعدش گفتم مو و تو چه ؟
مو و تو چه کردیم حبیب ؟
باید جواب محبت مردم خودمون بدیم و فراموش نکنیم عز کجا اومدیم .
به سلامتی .
زهرا امیر ابراهیمی در پاریس شناختم .
یک انسان درستکار و نجیب .
سفر زیاد کردیم با هم .
یک مصاحبه دیدم ازش چند روز پیش که کفت فرش فستیوال کن مثل قالی پرنده است .
براش آرزوی موفقیت میکنم و شادی و آرامش در زندگی و آرامش در پرواز با قالی پرنده و جهنده و رویایی .
مو از زیر زمین تشویقت میکنم از زیر خاک و از زیر خروار ها خاک به مسافران قالی پرنده نگاه میکنم و تشویق و دست میزنم .
پرواز خیلی خوب است به سمت عشق .
تبریک فروان و آرزوی بهروزی”
کاربر دیگی درباره او نوشت: زهرا امیرابراهیمی ، دختری که ۱۶ سال پیش در سکوت به غربت پناه برد ، امشب بهترین بازیگر زن جشنواره کن شد و توانست اولین بازیگر زن ایرانی شود که توانسته عنوان بهترین بازیگر زن فستیوال کن را به خود اختصاص دهد .
جایگاهی که قطعا برای رسیدن به آن راه دشواری را طی کرده اما امروز پس از همه قضاوت ها و نامهربانی ها ، میتواند با صلابت روی سن جشنواره بایستد و لبخند بزند و با اشک از مردمش سخن بگوید . مردمی که شاید برخی در حق جوانی او بی مهری کردند اما امروز او دلش با مردم کشورش است . تبریک میگویم به این دختر قوی که توانست به همه ما نشان دهد همیشه راهی برای شکفتن هست و گذر زمان ، همه چیز را تغییر میدهد و فقط باید گام برداشت و حرکت کرد
بدون دیدگاه