به گزارش باکس افیس ایران: شاید روزی که وزیر سابق تعاون، کار و امور اجتماعی در مورد شغلهای خلق الساعه حرف میزد و وعده رونق کسب و کار میداد؛ اگر تیزبینانه «امور اجتماعی» را رصد میکرد؛ میتوانست راهکارهایی ارائه کند. راهکاری که حداقل بخشی از آن در دل رویدادهای هنری جاری است.
زاویه داشتن دولتمردان با هنرمندان در همه حال به ضرر دولتها بوده، چرا که هنرمندِ خلاقِ مبتکر راه حل تزریق آرامش، شادابی و آگاهی به جامعه را بهتر از هر دولتمردی میداند!
و اما…
سهراب پورناظری نوازندهای ارزشمند است که در کوران ناملایمات اقتصادی جامعه، هنرمندانه؛ ضمن تزریق شادابی و نشاط، در ایجاد شغلهای خلق الساعه توانمند و هوشمندانه عمل کرده است. کنسرت نمایش سی صد هدیه سخاوتمندانهای از طرف جامعه هنری به مردم ایران است…
برنامهای که هر شب میزبانِ ۳ هزار و هشت صد تماشاچی است و به لطف خالقان اثر، سفره پربرکتی برای کسب درآمد هزاران نفر در هر اجراست.
منِ مخاطب را تصور کنید! از طریق سامانه فروش بلیط و استفاده از اینترنت بلیط کنسرت را تهیه میکنم. مهیای رفتن به کنسرت میشوم. رفتن با خودروی شخصی مصائب بسیاری دارد؛ از جمله پیدا کردنِ جای پارک. پس بسیاری از مخاطبان، همچون من، رفتن با تاکسیهای اینترنتی را ترجیح میدهند. همین رفت و آمدها درآمدِ خوبی برای تعداد زیادی از رانندگان تاکسیهای اینترنتی دارد.
سوپرمارکتها (هر شب حدود چهار هزار تماشاچیِ سیصد هستند، هر کدام یک آبمعدنی در مسیر بخرند)، داربست، صندلی، سازههای مهندسی، تهیه دکور، نور، لباس، چاپ بنر، گروه صدا، گروه تصویر، نوازندگان، بازیگران، تیم پرتعداد حراست و راهنماها، عکاس و… هر کدام از این موارد، نفرات بسیاری را به طور موقت صاحب شغل میکند و برایشان درآمد دارد.
حالا تصور کنید که در تمام طول سال این نوع برنامهها به صورت منظم و دائم اجرا شوند. یعنی دولتها سنگاندازیها را کنار بگذارند و مسیر را برای چنین رویدادهایی، هموارتر کنند. آیا چیزی جز تزریق آرامش، نشاط و البته گردش اقتصادی و ایجاد شغل به ارمغان خواهد آورد؟
اما در «سی صد» چه میبینیم!
کنسرت نمایش سی صد صحنهای از تاریخ ایران را باز میکند که در آن یکی از تلخترین وقایع این سرزمین که همان حمله مغولها و آتش زدن بزرگترین کتابخانهها و منابع مکتوب ایران از جمله شاهنامه بود را نظاره میکنیم. روایت نمایش به قلم شیوا و جذاب محمد رحمانیان آنقدر صحیح بیان میشود که گویی تلخی حمله مغولها در همان لحظه در کام مینشیند! افسوسِ مخاطب آنجا دوچندان میشود که در دورهای که به جای کتاب سوزی بی محلی به کتاب رونق گرفته کمتر کسی میداند که تاریخ این سرزمین و تاریخ مکتوب گذشتگان با چه جانفشانیهایی حفظ شده است.
به عقیده نگارنده، مخاطب در این کنسرت نمایش با سه غافل گیری مواجه میشود: غافل گیری اول مربوط به کارگردانی صحنههای نمایشی کنسرت توسط امیر جدیدی است. جدیدی ثابت کرده بیدلیل و یک شبه پلههای ترقی را طی نکرده و حاصل ممارست و تلاش او خلق صحنههای جذاب این نمایش است. استفاده جذاب و زیرکانه از نمای کاخ سعدآباد به عنوان بکگراند نمایش، بهره گیریِ بهجا و مناسب از مپینگ و انتخاب صحیح بازیگران که خود غافل گیری تازهای بود نیز بر جذابیت اثر افزوده بود. حضور استاد نصیریان و استاد کیانیان اعتبار بخش برنامه بود. امیر جدیدی، طناز طباطبایی و امیر جدیدی چون همیشه درخشان ظاهر شدند.
اما بازی مهران غفوریان که این روزها ایفای نقشهای جدی را تجربه میکند چیز دیگری ست! غفوریان با تغییر مسیری آگاهانه توانایی بالای خود را در بازآفرینی نقشهای جدی به رخ مخاطب میکشد.
غافل گیری دوم خود سهراب پورناظری ست! سهراب نشان داده هنوز برگهای برندهای دارد که عیان نشدهاند. صدای گرم و مخملی سهراب به طراوت سه تار نوازیاش در جان مخاطب مینشیند. البته در بخش آوازی، نمایش خواننده دیگری هم دارد که توانسته در سطحی استاندارد رضایت مخاطب را جلب کند.
رضا بهرام هنرمند موسیقی پاپ که مخاطبان بسیاری نیز دارد دیگر خواننده این برنامه است. بهرام این روزها توانمندی خود را در موسیقی سنتی در معرض آزمونی سخت قرار داده که از قضا ماحصل کار مقبول است. چند سال پیش در کنسرت نمایش «سی» خواننده اصلی برنامه همایون شجریان بود که بدون شک اگر امروز او جزئی از نمایش سی صد بود بر وزن فنی و کیفی اثر افزوده میشد اما به گواه استقبال مخاطبان که باعث تمدید برنامه تا ۱۸ تیرماه شده، نبود همایون شجریان لطمهای به اثر وارد نکرده و در غیاب این خواننده طراز اول موسیقی هم، نمایش سی صد به اثری جاندار و باقوام تبدیل شده است. هر چند به نظر می رسد سهراب پورناظری می توانست در چیدمان گروه موسیقی کریمانهتر برخورد کند و با افزایش تعداد نوازندگان بر جذابیت اجرا بیافزاید اما گروه با همین تعداد نوازنده نیز به خوبی از پس کار برآمده و ماحصل آن شنیدنی شده است.
غافل گیری سوم اما مربوط به ظهور پدیدهای به نام دلنیا آرام است. بازیگر – خوانندهای که در نمایش «سی» هم حضور داشت اما در نمایش سی صد ضمن ارائه بازی روان و مسلط، نشان داد در آواز هم بسیار توانمند است. دلنیا آرام که این روزها از او به نام اعجوبه یاد میشود با داشتن حنجرهای منحصر به فرد و استثنایی در صحنههای حضورش روی صحنه، خصوصا در لحظات پاسخ به کمانچه نوازی جذاب سهراب پورناظری مخاطب را مجذوب هنرنمایی خود میکند.
در مجموع کنسرت نمایشِ سی صد ضمن بازگو کردن واقعهای بسیار مهم و تاریخی و تلاش برای ارتقاء سطح فهم و آگاهی جامعه، همچنین ایجاد فضایی مفرح و پرنشاط، به گردش سرمایه و ایجاد اشتغال (هرچند کوتاه مدت) کمک شایانی کرده است. وظیفهای که نه تنها از گردن هنرمندان ساقط است بلکه باید در سطح ماندگارتری توسط دولتها انجام شود.
به نظر نگارنده، کج فهمی و نادانی ست که دراین شرایط قدردان پورناظریها نباشیم. باید به پاس هنرمندان فاخر، فهمیم و خوش فکر ایران زمین، تمام قد ایستاد و ادای احترام کرد.
پورناظریها در یک دههی اخیر موسیقی ایرانی را وارد دنیای جدیدی کردهاند. دنیایی که به لطفِ آثارِ شنیدنیِ سهراب و تهمورس پورناظری، بر تعدادِ مخاطبانِ موسیقی ایران به شدت افزوده شده است.
به هر روی رویدادهای هنری در هر جامعهای، آرامش و نشاط را برای مردمانِ آن جامعه به ارمغان میآورند. شکی نیست که هر رویدادی ضعفهایی هم خواهد داشت. سیصد اما نکات مثبت بسیاری داد و شاید بتوان آن را بزرگترین پروژهی تاریخ موسیقی ایران تا به امروز نامید.
پروژهای که برای راحتیِ دیدِ تماشاگران، سازهای را طراحی و ساخته که ردیفِ آخرش، هفت متر و نیم از زمین فاصله میگیرند.
دیدنِ سیصد در فضایی آرام، زیر نورِ ستارگان، در میانِ درختانِ سعدآباد، ساعاتی آرامش و البته تفکر را برایمان به ارمغان میآورد. تفکری که ما را به غفلتمان نسبت به آثار ارزشمند ادبی واقف میکند و البته موظفمان میکند که حتما سری به شاهنامه بزنیم و آن را تورق کنیم.
بدون دیدگاه