به گزارش باکس افیس ایران: جوان آنلاین نوشت: طبق روال هر ساله، صدا و سیما آمارهای میزان مخاطبان ویژه برنامهها وسریالهای مناسبتی خود را منتشر کرده است و ارقامی که ویژه برنامههای ماه رمضان این سازمان را در پایینترین حد جذب مخاطب قرار میدهد و سریالهای آن را در خوش بینانهترین حالت ممکن ۳۰ % پایینتر از مشابه آن در ۱۰ سال گذشته نشان میدهد.
تلویزیون برنامه سازی مناسبتی، به شیوه کنوی را، پایان دهه هفتاد آغاز نمود؛ سریالهای که ابتدا اپیزدیک بودند وبعد با رویکرد متفاوت به آثار قصه گویی تبدیل شدند که عمدتا ماجراهای شان در خلال ایام آن مناسبتی گذشت؛ همزمان شبکههای یک، دو، سه و پنج سریالهای روتین شبانه را نیز به برنامههای خود اضافه کردند و پخش آثار از هر هفته یک بار به کنداکتور شبانه تبدیل شد؛ دیگر بهای بیشتری به مسائلی مانند تیتراژ پایانی داده شد و با همکاری نسل اول پاپ موسیقی کشور آثار پرمخاطب و یا به اصطلاح هیت برای این سریالها سروده و خوانده شد.
این رویکرد دقیقا در زمان گسترش دیشهای ماهواره، نگرانی دولت و برخورد شدید با این موضوع بود؛ حتی سعی شبکهها بر این بود که همه آثار در یک ژانر و ریتم تولید نشوند؛ بر همین اساس هر شبکه ژانر خاصی را بر تولید در نظر میگرفت و در اوایل دهه هشتاد ژانرهای پا به تلویزیون گذاشتند که تا آن زمان تولید نشده بودند؛ در نتیجه نمونههایی از ژانرعاشقانه، هارورماورایی، طنز، کمدی ماجراجویانه، تعقیب و گریز، درام، کمدی موقعیت در آن زمان با آزمون وخطاهایی تولید شد که با اقبال مخاطب همراه بود.
از جمله کارگردانهایی که اوایل دهه هشتاد هر سال آثار متفاوت و جوان پسند برای تلویزیون داشت؛ قاسم جعفری بود که نام آن تا نیمه دوم دهه هشتاد تضمینی بر اقبال مخاطب برای آن پروژه محسوب میشد؛ سیروس مقدم، علیرضا افخمی، سعید سلطانی، حسین سهیلیزاده دیگر سردمداران این جریان بودند.
رضا عطاران نیز با ساخت کمدیهایی از دل جامعه، مسیر نوینی را در ساخت سریالهای کمدی برای افراد بعد از خود مانند سعید آقاخانی رهنمود شدند.
تلویزیون در نیمه دوم دهه هشتاد فصل تازهای را در تولید محتوا آغاز کرد؛ تعداد آثار تولیدی سازمان بالا رفت و گاها شبکهای در دو بازهه زمانی سریال روی آنتن میبرد برای مثال شبکه ۳ یک سریال کمدی ساعت ۲۰:۳۰ پخش میکرد و یک درام خانوادگی در ساعت ۲۳؛ حتی آنقدر دستش در ارائه آثار باز بود که گاها دو سریال برای یک مناسبت تولید میشدند و پس از بازبینی قسمتهای اولیه توسط مدیران یکی از آنها در کنداکتور مناسبتی جای میگرفت.
اما این رویکرد در سالهای ابتدایی دهه نود تغییر کرد؛ بودجه صدا و سیما با تحولاتی مواجه شد؛ برخی از شبکهها گروه فیلم وسریال شان کم کار تراز قبل و یا حتی راکد شدند؛ برخی از بازیگرانی که از طریق صدا و سیما تبدیل به یک چهره شده بودند به ستارگان پول ساز سینما بدل شدند و دیگر حاضر نبودند به هر قیمتی به تلویزیون برگردند.
با آغازسریال سازی در شبکه نمایش خانگی کم کم کارگردانها و برنامه سازهای تلویزیون که سرمایههای اصلی این جریان بودند کوچ کردند؛ افرادی، چون مهران مدیری، محمدحسین لطیفی، سامان مقدم و حسن فتحی به تولید سریال برای نمایش خانگی مشغول شدند؛ مدیومی که این فرصت را به خالق اثر میداد که بتواند قصه اش را با فراغ بال بیشتری تعریف کند و حتی ملموستر به جامع اش نزدیک شود؛ بدون این که ملزوم به رعایت برخی خطوط قرمز تلویزیون باشد و در آخر نگرانی کسری بودجه و توقف چندماهه تصویربرداری نیز نباشد.
گسترش زیرساختهای هر چه بهتر بسترهای اینترنتی و همچنین محبوبیت شبکههای اجتماعی عرصه را برای صدا و سیما تنگتر کرد؛ چه درست و چه نادرست اینستاگرام به عنوان یک رسانه به میدان آمد و ذائقه مخاطب را تغییر داد.
مخاطب این روزها به دنبال کشف موضوعات ناپیدا میگردد و تمایل دارد با سرعت هر چه سریعتر به خوراکی بکر دست یابد؛ او با سریالهای روز جهان آشنا شده و همزمان با پخش جهانی اش به تماشای آن مینشیند و به مفاهیم آن فکر میکند؛ و وقتی مخاطب سریالهایی مانند فرندز که بیش از ۱۵ سال از اتمام آن گذشته است مواجه میشود و آثاری را مییابد که در طول ۱۵ ساله گذشته ساخته شدند؛ مستقیم و غیر مستقیم از آن سریال الگوگرفتند و گاهاعین به عین قصه آن را روایت کردند؛ هشیارتر از قبل برای چشمانش خوراک انتخاب میکند و به تماشای هر اثری نمینشیند.
تلویزیون در مقطع کنونی به دو استراتژی نیاز دارد؛ اول چهره سازی، باید روی جوانهای با استعداد سرمایه گذاری شود تا با کمبود بازیگر حرفهای مواجه نشود؛ برای این کار میتواند از الگوهای مرسوم سینمایی استفاده کند و در عوض از بازیگران تعهد بگیرد تا برای سازمان باقی بمانند به بیان دیگر بازیگرانی را برای خود استخدام کند و با آنها قرار داد بلند مدت ببندد.
دومین قدم که مهمترین آن است، اتاقهای متعددی برای جذب ایده و پرورش آن تشکیل دهد و فیلمنامههای جذاب اورجینال برای خود تولید کند تا با ساخت آثار جذاب مخاطب از دست رفته را به بازگشت متقاعد کند.
در نهایت باید گفت بزرگترین بهانه تلویزیون بودجه است. اما اولا با این حجم آگهیها و تبلیغات کمبود بوجه ندارد و ثانیا ساختار ادرای اش چاق است و باید لاغر شود تا چابکتر بشود. پس مشکل در بودجه نیست مشکل اصلی در نداشتن ایده و مدیریت قوی است.
بدون دیدگاه